چرا نامی از حضرت یوسف در تاریخ مصر نیست

یکی از خطاهایی که ملحدان به آن متوسل می شوند این است که در تاریخ مصر افرادی مانند موسی و یوسف و پیامبران الهی وجود نداشته اند و این افراد اصلا وجود نداشته اند و توسط انسان ها و … آفریده شده اند.

اولین نکته در این زمینه این است که تاریخ مصر که بر روی پاپیروس نوشته شده است تنها از ابتدا تا انتها از پادشاهان یاد کرده است، زیرا تاریخ نگاران دربار آن را نوشته اند و بیشترین جزئیات ذکر شده است، مثلاً نام وزیران. و غیره. و این سوال فقط شامل نام یوسف نمی شود.

نکته دوم اینکه در جایی از تاریخ مصر در زمان آمنهوتپ چهارم پادشاه به یکباره به توحید گروید و ردپای یوسف نبی را در این زمان می توان یافت.

ویل دورانت در کتاب زیبا و ارزشمند خود تاریخ تمدن نوشت:

[آمنهوتپ چهارم]: به ​​محض رسیدن به سلطنت، به مخالفت با دین آمون و کاهنانی که راه او را می‌پیمودند قیام کرد و با جسارت اعلام کرد که همه خدایان و آیین‌های این دین پست و بت پرست است و در آنجا هیچ خدایی در جهان جز آتن نیست. ما نمی دانیم که آیا آخناتون نظریه خدای یگانه را از سرزمین سوریه گرفته است یا اینکه آتن شکل دیگری از آدونیس، این خدای جدید با همه ریشه ها بوده است. و در اصل او چنان بود که دل پادشاه را پر از شادی و شادی می کرد، بنابراین نام کوچک خود را آمونهوتپ که حاوی کلمه آمون بود تغییر داد و خود را آخناتن نامید که به معنای خوشحالی آتون است. او دستور داد که نام همه خدایان به جز آتن از اسناد و نقشه های عمومی مصر حذف شود. او هر دینی غیر از دین خود را نامشروع و حرام می دانست و دستور داد تا عبادتگاه های قدیمی را ببندند. به بیون آمد و برای خود پایتخت زیبایی بنا کرد به نام آخناون که به معنی شهر افق آتن است.[1]

آخناتون با یک ضربه طبقه قوی و قدرتمند کاهنان را سرنگون کرد و خشم آنها را برانگیخت و پرستش خدایانی را که به دلیل اعتقاد و سن برای مردم مصر عزیز شده بودند ممنوع کرد. در حالی که سی سال بیشتر نداشت درگذشت.[1]

در کتاب تاریخ مصر نوشته اردشیر خدادادیان آمده است:

او هجده سال بر مصر حکومت کرد، دگرگونی های بسیاری که در مبانی فرهنگی، مذهبی، سیاسی، اقتصادی و غیره مصر رخ داد، قرن ها مصر را در همه ابعاد و جهات اشغال کرد. جهان به عنوان یک قدرت جدید و متفاوت از آنچه تاکنون بوده است. او خدای آتن را به جای آمون اساس و منبع پرستش قرار داد و خود را مورد تایید این خدای متعال دانست. این اقدام آخناتن را به دشمن مصریان و روحانیون سنت گرا تبدیل کرد. خدای اکبر و دیگر خدایان را نفی می کرد و آنها را حرام می دانست و مناسکشان را حرام می دانست و کاهنان را طرد و طرد می کرد.[2]

توضیحات تکمیلی نویسنده سایت:

سرزمین مصر از ابتدا سرزمینی بسیار باستانی بوده و به نوعی به یکی از مهدهای تمدن بشری تبدیل شده و در نتیجه پرستش خدایان مختلف (که در اصل شیاطین جن بوده اند) در آنجا رایج بوده است. تنها یک مکان در تاریخ خود این پادشاه بوده است.مصر استثنایی است که بدون شک تحت تأثیر فردی از بیرون بوده است، جالب ترین نکته این است که قبل از زمان او، دقیقاً همانطور که در تاریخ تمدن اشاره شده است، فساد کشیشان بوده است. تمام مصر و ثروت و قدرت را گرفته است. معبد شیاطین با قدرت پادشاه حکومت می کردند و اطراف معابد نیز به فاحشه خانه تبدیل شده بود و انبارهای معبد پر از کالا و طلا بود و خود کاهنان نیز داشتند. ترویج فحشا و فساد. به این مشکل اشاره شد، حالا اتفاقی که می افتد این است که این پادشاه تحت تأثیر فردی از بیرون به نام یوسف نبی قرار می گیرد و علیه موبدان قیام می کند که فرج الله سلحشور نیز در فیلم زیبایش یادآوری می کند. دورانت می نویسد که درگیری شاه و کاهنان به خوبی نشان داده شده است و در این درگیری به پیروزی پادشاه و گسترش توحید منجر می شود، اما یوسف برادران خود و قبایل یهودی را نیز همزمان به مصر منتقل می کند. . پس از مرگ آمونهوتپ چهارم، داماد او که از حامیان کاهنان بود، جانشین او شد، در نتیجه بت پرستی دوباره جای توحید را گرفت و یهودیان قرن ها به بردگی مصریان در آمدند تا اینکه موسی (ع) را رها کرد. ظاهر می شود و باعث مهاجرت آنها از مصر می شود. همچنین بسیار آسان می توان نتیجه گرفت که پس از کنترل مجدد کاهنان، با وجود اینکه نام یوسف (ع) در پاپیروس ها ثبت شده بود، توسط آنها سرکوب شد.

———————–

[1] تاریخ تمدن ویل دورانت/اولین کتاب مشرق زمین/فصل هفتم/شاه زندیق

[2] تاریخ مصر باستان نوشته دکتر اردشیر خدادادیان/ انتشارات سخن 1387/صفحات 635 و 636

پاسخ به سؤالات و شبهات (ایکس شک): مهم نیست که کار بعضی ها سیاه نمایی و ایجاد شک و تردید و حتی بدبینی نسبت به هر چیزی است که مردم دوست دارند یا مؤثر است یا ارزشمند است. مهم نیست که موضوع تولید باشد یا فیلم باشد یا گردهمایی یا تجلی باشکوه مذهبی و عبادی یا سیاسی و غیره]; لازم به ذکر است که موضوعات تاریخ، منابع و منابع تاریخی، آثار تاریخی و تحلیل تاریخی جدا هستند – موضوعات مربوط به کتاب، کتابشناسی، کتب باقیمانده، کتابهایی که سابقه ای از آنها وجود ندارد، اما نام و موضوع آنها در سایر اسناد معتبر ذکر شده است. کتاب ها نقل شده و…، جداست – بحث فیلمنامه، نحوه ویرایش و …. نیز جدا می باشد.

مرتبط:  چرا با باد زدن آتش شعله آن بیشتر میشود

– یک بار یکی یک فیلم تاریخی را مرور می کند و می گوید: این سکانس واقعی نبود – اسم این شخص یا این شهر درست تلفظ نشده و…; اما یک بار یک نفر گفت چنین شخص، شخصیت و اتفاقاتی در تاریخ رخ نداده است؟!

قرآن:

هنگام تأیید صحت اقوال تاریخی، منبع و اعتبار مورخ و راوی بسیار مهم است و شاخص و ملاک است.

بدیهی است که برای ما مسلمانان قرآن کریم که کلام وحی است معتبرترین کتاب در همه امور از جمله نقل وقایع تاریخی (قصص) است زیرا منبع و ناطق آن خداوند عالم است. و حکیم. حال اگر در قرآن کریم آمده است که قوم عاد یا ثمود چنین بوده اند و به چنین سرنوشتی دچار شده اند، دیگر نخواهیم پرسید که آیا در بین قوم عاد مورخی بوده است یا ثمودی که کتابی هم نوشته باشد. این داستان و کتابش هنوز هست یا نه؟ ! صحت اقوال تاریخی که در قرآن کریم تصریح شده را با قرآن می سنجیم نه اینکه محتوای قرآنی را با کتب تاریخی مصر، یونان، ایران و… بسنجیم.

– احمد السنوسی در «بحث حضرت یوسف فی مصرالقدیمیه – موضوع حضرت یوسف در مصر باستان» می نویسد: همانا خداوند متعال در قرآن کریم بارها از مصر و حوادث تاریخی آن یاد کرده است. البته قبل از آن در تورات. و کتاب مقدس آموزش داد.

دانشمندان و صاحب نظران با وجود سختی‌ها و سختی‌های فراوان، برای شناخت بخش‌های واقعی و صحیح تاریخ تلاش فراوانی می‌کنند و بدون توجه به محدودیت‌های دینی و مذهبی، سعی در شناخت حقایق تاریخی دارند. لذا همه دانشمندان از جمله دانشمندان مسلمان سعی در نگاهی به منابع کهن تاریخ دارند و متأسفانه بزرگترین منبع معتبر تاریخ که قرآن کریم و داستانهای پیامبران است را فراموش کردند!

آثار مصری:

در مورد اینکه چرا داستان حضرت یوسف (علیه السلام) در کتب مصر باستان به ندرت دیده می شود (یا حتی وجود ندارد) علما و علما بحث های مختلفی دارند و نظریات مختلفی ارائه کرده اند.

*- برخی گفتند: داستان او بر اساس اسناد در کتب مصر باستان آمده است تا اینکه فرعون هیکسوس ها را از این سرزمین بیرون کرد و عبرانیان را مورد آزار و اذیت و عذاب و شکنجه قرار داد و آثارشان از بین رفت.

*- بعضی گفتند: اینکه در کتب قدیم مصر بحث مستقلی از یوسف (علیه السلام) نشده است، حقیقت را تغییر نمی دهد (زیرا شواهد کافی وجود دارد) اما شاید در برخی از آثار و کتب، چه در نام یوسف یا نه با نام های دیگری مانند «سفنات فنح» شرح حال او مشخص شده است.

نکته: [گاهی برای سیاسی، مذهبی، فرهنگی و غیره. ; عمدی، ناخواسته و حتی با کپی کردن نام خود، نام خود را تغییر دادند و هنوز هم می کنند – همانطور که می توانید قسمت های مشابه داستان آنها را در سینوها بخوانید].

*- آ. حلمی القمس یعقوب می نویسد: با وجود شخصیت والای یوسف علیه السلام وزیر دارایی دربار فرعون بیش نبود، لذا بیشتر آثار او به نام فرعون ضبط و نوشته شده است!

*- استاد سلیم حسن می نویسد: هر اثر مهم و بزرگی باید به نام فرعون ثبت شود تا نام او بزرگ و ستوده شود (چنان که امروز به نام صاحبان قدرت ثبت شده است). اعمال یوسف همه بر اساس وحی بود (زیرا همه چیز وحی است). بنابراین، این که نام یوسف مستقیماً در آثار مصری آن زمان ذکر شده باشد یا نه، نشانه یا دلیلی بر صحت آن احوال مندرج در کتب نیست. (دائرةالمعارف مصر باستان ج 7 ص 107 و 180 )

*- محمد قاسم (مورخ) می نویسد: ورود اقوام آسیایی به مصر یک بار نبود، بلکه در زمان های مختلف اتفاق افتاد و حتی فراعنه مصر با دختران پادشاهان خود ازدواج کردند. زمانی که «بچه های اسرائیل» وارد سرزمین مصر شدند، هیچکس فکر نمی کرد که تغییرات اساسی در تاریخ حال و آینده مصر ایجاد کنند. اما روشن است که فراعنه مصر هر گاه از کسی یا قومی ناراحت و عصبانی می شدند [با اخراج، قتل عام و…] نام آنها، افراد دست اندرکار، شخصیت های برجسته و غیره را پاک و محو می کردند تا آنها شکست کامل داشت (تضاد در تاریخ و خلقت تورات ص 528، 529)

*- کشیش ماکسیموس ماکسیموس) می نویسد: علاوه بر داستان هایی که از سینه به سینه نقل شده، کتیبه های زیادی وجود دارد که داستان کنعانیان را در مصر تأیید می کند.

مرتبط:  چرا عمده ذخایر نفت ایران در منطقه زاگرس است

وی می نویسد: در کاوش در سرزمین کنعان کتیبه هایی یافت شده که مهاجرت آنها را در 300 کیلومتری قاهره ثابت می کند و نقاشی هایی از سال 1890 قبل از میلاد وجود دارد که ورود بازرگانان برای تجارت یا تهیه گندم در زمان قحطی را نشان می دهد.

وی می افزاید: در حین کاوش در یک قبرستان خانوادگی قرن شانزدهم، کتیبه های قدیمی به دست آمد که در آن داستان هایی شبیه به داستان حضرت یوسف (علیه السلام) نوشته شده و حتی قحطی چند ساله و توزیع گندم نیز روشن شده است. در کتیبه ای از زمان هیکسوس ها مشکل قحطی وحشتناک، مدیریت والی در توزیع و … مشخص شده است. (المرشید الغفیری الطاهری لاله القدیم ص 59 و 60)

***- پس با اینکه در هیچ کتابی جز قرآن مجید حتی حکایتی از داستان وجود ندارد، برای ما مسلم و معتبر است و هر چند داستان حضرت یوسف علیه السلام نیز باشد. در کتب آسمانی پیشین ذکر شده است; اما تمامی مورخان معتبر صحت این داستان را تایید می کنند و در نهایت به بررسی و تحلیل دلایل حذف نام وی از منابع تاریخی مصر می پردازند.

مشارکت و هم افزایی (سوال با آدرس لینک پاسخ برای ارسال برای دوستان در فضای مجازی)

می گویند نام حضرت یوسف (ع) در هیچ یک از کتاب های معروف تاریخ مصر نیامده است. لطفا در این مورد توضیح دهید. اگر کتابی هست ارائه دهید.

http://www.x-shobhe.com/shobhe/8964.html

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شاه مصر که‌ به‌طور کامل به پاکی و علم و درایت یوسف پی برده بود، به او علاقه شدیدی پیدا کرد.

1- مقام یوسف را بیابید

[ویرایش]
شاه مصر به اطرافیان دستور داد به زندان بروند و یوسف را به حضورش بیاورند تا او را محرم اسرار و امین امور خود قرار دهد. یکی از آن‌ها نزد یوسف آمد، و بشارت آزادی را به یوسف علیه‌السلام داد؛ و او را نزد شاه آورد، شاه مقدم یوسف را مبارک شمرد، او را نزد خود نشاند. از هر دری با او سخن گفت، ‌ولی لحظه به لحظه به درجات مقام علمی یوسف علیه‌السلام بیش‌تر پی می‌برد، تا آن‌که صد در صد شایستگی او را برای اداره مقام‌های حسّاس کشور درک کرد و صریحاً به او گفت:
«إِنَّکَ الْیوْمَ لَدَینا مَکِینٌ أَمِینٌ؛ از امروز به بعد تو در نزد ما مقام و منزلت ارجمندی داری و توفردی امین و درستکار می‌باشی.»
حضرت یوسف علیه‌السلام که از مردان خداست، از خدا می‌خواهد که صاحب مقام و قدرتی شود و از آن مقام به نفع بشر استفاده کند و بتواند بهتر و با دستی بازتر به جامعه خدمت نماید.
آری حضرت یوسفِ خدمتگذار، خواستار مقامی است، ولی مقامی که بتواند آن را پلی برای اعلای کلمه حق و خدمت به مردم قرار دهد. مقام خزانه‌داری را انتخاب کرد. چه آن‌که یوسف با بینش دقیقش هفت سال فراوانی و هفت سال قحطی آینده را می‌بیند. او درک می‌کند که اگر رییس دارایی باشد، با تدبیرهای خردمندانه، مردم را از تهیدستی و فلاکت نجات خواهد داد و به داد مردم محروم خواهد رسید. از این رو به شاه گفت:
«اِجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ؛ مرا سرپرست خزائن و محصولات کشور مصر قرار بده، من از عهده نگهداری محصول‌ها بر می‌آیم و به امور حفظ اقتصاد، نگهدارنده و آگاه هستم.»
شاه، این مقام را به یوسف علیه‌السلام واگذار کرد. از آن پس، یوسف علیه‌السلام را با عنوان « عزیز » می‌خواندند. { ناگفته نماند که مقام «عزیزی» غیر از مقام پادشاهی است؛ این که بعضی عنوان عزیز را با «مَلِک» یکی گرفته‌اند؛ چنان‌که به خود آیات سوره یوسف دقت کنند خواهند دانست که چنین نیست و عنوان «عزیز» تقریباً‌حکم وزیر یا نخست وزیر را داشت، و سپس به مقام پادشاهی رسید، چنان که ذکر می‌شود. }
یوسف پس از قبول این مسؤولیت، کمر خدمتگذاری به مردم را بست و در این مسیر، ‌ فداکاری‌ها کرد و بر اثر خدمات صادقانه و عادلانه‌اش محبوبیت خاصّی در میان ملّت مصر پیدا نمود.
آری، خداوند این چنین به یوسف علیه‌السلام مقام داد، و افتاده به چاه را به مقام عزیزی رسانید. خداوند پاداش نیکوکار را ضایع نمی‌کند. این پاداش دنیوی است. اجر آخرت که معلوم است بهتر خواهد بود.
وَ لَأَجْرُ الْ‌آخِرَهِ خَیرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یتَّقُونَ.

2- استفاده محتاطانه از امکانات کشور

[ویرایش]
در این باره که یوسف علیه‌السلام تا چه وقت مقام خزانه‌داری را برعهده داشت و آیا به مقام پادشاهی رسید یا نه، و اگر رسید چند سال در این مقام بود، ‌مفسّران و راویان، مطالب مختلف گفته‌اند. ما در این‌جا گفتار ابن عباس را در این باره خاطر نشان کرده و سپس سخنان حضرت رضا علیه‌السلام را که کار و تلاش یوسف علیه‌السلام را پس از تحویل گرفتن اختیارات کشور مصر بیان می‌کند به نظر خوانندگان می‌رسانیم:
ابن عباس می‌گوید: اگر یوسف علیه‌السلام خودش به پادشاه نمی‌گفت که مرا خزانه دار قرار بده، پادشاه تمام اختیارات مملکت را همان ساعت به یوسف واگذار می‌کرد. یوسف علیه‌السلام پس از بدست گرفتن مقام خزانه‌داری، یک سال در اطراف شاه بود و به انجام وظیفه خود می‌پرداخت، آن‌گاه به درخواست یوسف، پادشاه، امارت و ریاست کشور مصر را به او واگذار کرد. شمشیر مخصوص حکومت را بر پیکر برازنده او حمایل نمود، و او را بر تخت مخصوص حاکمیت که با طلا و درّ و یاقوت تزیین شده بود نشاند. شکوه و نورانیت چشمگیر یوسف علیه‌السلام، همه چیز را تحت‌الشعاع قرار داده بود. وقتی که تمام اختیارات کشور به دستش رسید، از تمام اختیارات و امکانات خود به نفع جامعه استفاده کرد و به عدالت و دادگری رفتار نمود، به طوری که محبتش در دل زن و مرد مردم مصر جای گرفت، به گونه‌ای که به فرموده قرآن:
«یتَبَوَّأُ مِنْها حَیثُ یشاءُ؛ تا آن چه را که می‌خواهد از آن اختیارات استفاده کند.»
اینک به فرموده حضرت رضا علیه‌السلام دقت کنید و ببینید یوسف از این اختیارات چگونه استفاده کرد: «یوسف در هفت سال اوّل که سال‌های فراوانی نعمت‌ها بود، دستور داد انواع نعمت‌ها و خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها را در خزانه‌ها و انبارها ذخیره کردند. وقتی که این هفت سال گذشت و سال‌های قحطی فرا رسید، یوسف علیه‌السلام در سال اول: تمام اندوخته‌های غذایی را فروخت و پول ( درهم و دینار ) کرد، به طوری که در مصر و اطراف آن، درهم و دیناری نبود، مگر در تحت اختیار یوسف.
در سال دوم: از آن درهم و دینارها جواهرات خرید، به طوری که تمام جواهرات مصر و اطراف در اختیار یوسف علیه‌السلام در آمد.
در سال سوم: از آن جواهرات، حیوانات و چهارپایان و مرکب‌ها را خرید، به طوری که تمام حیوانات مصر و اطراف در اختیار یوسف در آمد.
در سال چهارم: آن‌ها را فروخت و به جای آن‌ها تمام برده‌ها و کنیزها را خرید.
در سال پنجم: آن‌ها را با خانه‌ها و باغ‌ها مبادله کرد، به طوری که تمام خانه‌ها و باغ‌ها در تحت تصرّف یوسف علیه‌السلام در آمد.
در سال ششم: آن‌ها را فروخت و به جای آن‌ها زمین‌های کشاورزی و قنات‌ها را خرید، به طوری که تمام املاک و آب و خاک مصر و اطراف در اختیار یوسف علیه‌السلام در آمد.
در سال هفتم: با آن آب و خاک (که مایه حیات انسان‌ها هستند) تمام مردم مصر از زن و مرد را خریداری کرد، به طوری که تمام مردم از عبد و حر ، از کنیز و خانم، در اختیار یوسف علیه‌السلام در آمدند، در نتیجه یوسف با این تدابیر و رد و بدل کردن معاملات، و به کار انداختن چرخ‌های اقتصاد کشور، به رونق بازار اقتصاد پرداخت و مردم را به بهره‌بردای اقتصادی رسانید؛ با توجه به این‌که: برای نگهداری مردم و حفظ اقتصاد مملکت و پدید نیامدن شکاف طبقاتی، این تدابیر لازم بود. زندگی مردم به گونه‌ای شد که گفتند: «ما چنین حاکمی را ندیده‌ایم و نه در تاریخ سراغ داریم که این چنین با نور علم و بینش و تدابیر، نابسامانی‌ها را سامان بخشد.»
ولی یوسف با آن همه مقام؛ کوچک‌ترین غروری نداشت، و یکپارچه تواضع و اخلاق و عدالت و ملاطفت بود. اینک به دنباله گفتار امام هشتم علیه‌السلام دقت کنید:
در این موقع، یوسف علیه‌السلام به شاه (شاه سابق) گفت: این اختیاراتی را که خداوند به من داده، ‌ اینک رأی شما (در مورد این مردمی که جیره‌خوار من شده‌اند) چیست؟ من آنان را به اصلاح نکشانده‌ام که خودم فسادی کنم، آن‌ها را از بلا نجات نداده‌ام که خودم بلای آن‌ها باشم، بلکه خداوند آن‌ها را به دست من نجات داده است.
پادشاه گفت: «رأی، رأی تو است، هر چه خودت بخواهی همان درست است.»
یوسف گفت: «من خداوند و تو را شاهد و گواه می‌گیرم که تمام مردم مصر را آزاد کردم، اموال و بنده‌های آنان را به خودشان ردّ کردم، اینک انگشتر و تخت و تاج تو را به تو می‌سپارم به شرط این‌که به روش من رفتار کنی و به حکم من باشی.»
پادشاه گفت: «افتخار و سعادت من در این است که روش تو را سرمشق خود قرار دهم و به حکم تو سر فرمان نهم، اگر تو نباشی، کار ما به اصلاح و استحکام نمی‌گراید، تو سلطان عزیزی هستی که انتقادی به کارهایت نیست، من به خدا و یکتایی و بی‌همتایی خدا و این‌که تو رسول خدا هستی گواهی می‌دهم، تو به آن چه که من به تو واگذار کردم اختیار کامل داری و طبق صلاح خودت رفتار کن و تو شخصی امانت دار و بزرگوار هستی.»

مرتبط:  چرا مژگان با جواد ازدواج نکرد نی نی سایت

3- تقوا و ساده زیستی

[ویرایش]
نقل شده که یوسف علیه‌السلام در این هفت سال قحطی، غذای سیری نخورد. به او گفتند: با این‌که خزائن مملکت در دست تو است چرا غذای سیر نمی‌خوری؟ در پاسخ فرمود:
«اَخافُ اَنْ اَشْبَعَ فَاَنْسِی الْجِیاعَ؛ می‌ترسم سیر شوم آن گاه گرسنگان را فراموش کنم.»

4- فهرست منابع

[ویرایش]
(۱) قرآن کریم.
(۲) تفسیر مجمع البیان.

5 – پاورقی

[ویرایش] 

6 – منبع

[ویرایش]
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «یوسف(ع)؛ رئیس دارایی کشور مصر».    

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. سلام دوستان. من هم مقاله رو با دقت خوندم و از دیدگاه‌های جدیدش لذت بردم. خصوصا روش تحلیل تاریخی که نویسنده استفاده کرده، بسیار جذاب بود. امیدوارم بقیه هم از خوندنش استفاده کنن.

  2. سلام، مقاله جالبی بود واقعا! اینکه چرا نام حضرت یوسف در تاریخ مصر نیست، همیشه یه سوال بزرگ برام بود. ممنون که روشن کردی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا