چرا به جلال الدین محمد بلخی مولوی می گویند

جلال الدین محمدبن محمدبن حسین حسینی خطیبی باکری بلخی معروف به جلال الدین محمد بلخی، مولوی، مولانا، جلال الدین رومی و مولانا یکی از مشهورترین شاعران پارسی گوی ایرانی است. نام او محمد و کنیه اش در زمان حیاتش «جلال الدین» و گاه «خداوندگر» و «مولانا خمندگر» و کنیه «مولوی» در قرون بعد برایش به کار می رفت و تخلصش از برخی «خاموش» و «خاموش» بود. از شعرهای او و آن را «خام» می شناسند. خانواده او از خانواده های محترم بلخ و پدرش دختر سلطان محمد خوارزمشاه از طرف مادرش بود.

آغاز زندگی

مولانا جلال الدین محمد بلخی در 15 اکتبر 586 – 6 ربیع الاول 604 هجری قمری در بلخ به دنیا آمد. پدرش مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان العلماء از بزرگان صوفیه و عارفان بود و سلسله وی به احمد غزالی پیوند داشت. وی در عرفان و سلوک سابقه ای طولانی داشت و چون اهل مناقشه نبود و علم حقیقی را در سلوک باطنی می دانست و نه در مناظرات و مجادلات کلامی و کلامی، پرچمداران علم کلام و مجادله با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که معلم سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه او تحریک می کرد. سلطان العلماء احتمالاً در سال 592 تا 610 هجری قمری همزمان با حمله چنگیزخان بلخ را ترک کرد و سوگند یاد کرد تا زمانی که محمد خوارزمشاه بر تخت سلطنت ننشیند به شهر خود باز نخواهد گشت. در سفر با فرید الدین عطار نیشابوری نیز آشنا شد و عطار مولانا را مدح کرد و کتاب اسرارنامه را به او داد. به قصد حج به بغداد و سپس مکه رفت و پس از انجام مناسک حج به شام ​​رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان العلماء در حدود سالهای 628-609 هجری قمری درگذشت و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن زمان مولانا جلال الدین 24 ساله بود که مریدان از او خواستند که جایگزین پدر شود.

همه رو به پسرش کردند که در جمال مثل توست

آنوقت تو پادشاه زین ما خواهی شد

سید برهان الدین محقق تیرمزی، از شاگردان پاک دل پدر مولانا، نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. او برای ملاقات با مربی خود، سلطان العلماء در قونیه سفر کرد. اما وقتی به قونیه رسید، متوجه شد که مرده است. پس نزد مولانا رفت و به او گفت: در دل من دانشی است که از پدرت به من رسیده است. این معانی را از من بیاموز تا خلف پدر شود. مولانا نیز به دستور او ریاضت هایی انجام داد و تا زمان مرگ برهان الدین 9 سال نزد او ماند.

نه سال در خدمت او بود تا اینکه مانند او شد

شمس

مولانا در سن 37 سالگی عارف و دانشمند زمان خود شد و مریدان و مردم از وجود او بهره بردند تا اینکه شمس الدین محمد بن مالک پاپا تبریزی در 16 آذر 623 – 26 جمادی الاخر 642 هجری قمری به مولانا تسلیم شد و در آن سقوط کرد. عشق با مولانا در این برخورد کوتاه دوران پرشوری را آغاز کرد. مولانا در این 30 سال آثاری از خود بر جای گذاشت که از برترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا وضعیت خود را چنین بیان می کند:

من گوشه نشین بودم، برایم آهنگ خواندی و مرا بر سر بزی گریه کردی

با وقار روی محراب، بازیچه بچه های اقلیم کردستان نشستم

شمس به مولانا می پیوندد

روزی مولوی در حال بازگشت از بازار به خانه بود که رهگذری ناشناس با بی ادبی از او پرسید: صراف محمد برات است یا بایزید بسطامی؟ مولانا با لحنی خشمگین پاسخ داد: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رئیس دایره پیامبران است، چگونه بایزید بسطام را با او مقایسه می کنی؟ درویش تاجرنما فریاد زد پس چرا این گفت سبحانک ما عرفناک و این سبحانی ما اعظم شانی؟ مولانا فکر کرد و گفت: بایزید ملول شد و جرعه ای نوشید. محمد دریانوش مردی بود که سر و سامانش را از دست نداد.» پس از این گفتگو، بیگانگی آنها تبدیل به آشنایی شد. این بار دانش و تخیل شماست؟

پس مولانا پاسخ داد: درویش مرا رها مکن و این بار از شانه هایم خلاص شو.

شمس در حدود سال 623 تا 642 هجری قمری به مولانا پیوست و او را چنان مجذوب خود کرد که دروس و خطابه را ترک کرد و به شعر و ترانه و تنبور و سماع پرداخت و از آن پس ذاتش در شعر و شعر شکوفا شد و به سرودن عرفانی پرشور پرداخت. اشعار هیچ کس نمی داند که شمس چه گفته و به مولانا آموخت که او را تغییر داد. اما روشن است که شمس عالم و تماشاگر جهان بوده است و برخی به اشتباه او را از نظر علم و فن بیهوده پنداشته اند که نوشته های او بهترین گواه بر دانش گسترده او در ادبیات و فرهنگ لغت و تفسیر است. قرآن. و عرفان

غروب موقت

مریدان که دیدند مولانا مریدی گمنام شده و پیراهن پوشیده و اعتنایی نکردند، به فتنه روی آوردند و به شمس دشنام دادند و او را تحقیر کردند. شمس از گفتار و رفتار مریدان آزرده شد و در 27 مارس 624 – 21 شوال 643 هجری قمری – در 39 سالگی مولانا از قونیه به دمشق نقل مکان کرد. مولانا از غیبت شمس ناراحت بود. مریدان که خروج شمس را دیدند، توجه مولانا را به خود جلب نکردند، از عذرخواهی مولانا پشیمان شدند.

نزد شیخ آمدند و التماس کردند که او را نبخشد

توبه ما را بپذیر، هر چند از روی احتیاط مرتکب جنایت شدیم

مولانا پسرش سلطان ولد را با مهمانی به دمشق فرستاد تا شمس را به قونیه بازگرداند. شمس برگشت و سلطان ولد، شکرگزار این هدیه، یک ماه در رکاب شمس راه افتاد تا به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم رهایی یافت.

غروب دائمی

پس از مدتی، مریدان دوباره حسادت کردند و دوباره به آزار شمس پرداختند. شمس از کار آنها آزرده شد تا اینکه به سلطان ولد شکایت کرد:

من می خواهم این بار بروم تا کسی نفهمد کجا هستم

همه درمانده به نظر می رسند هیچ کس هرگز به من نشان نمی دهد

اگر زیاد بمانم می گویند که او دشمن را حتما کشته است

او در نهایت بدون اطلاع قونیه را ترک کرد و ناپدید شد و هیچکس از تاریخ سفر و چگونگی آن اطلاعی ندارد.

شیدایی مولانا

مولانا در دوری از شمس ناآرام شد و شبانه روز به گوش دادن پرداخت و احوال پریشان او در شهر معلوم شد.

شب و روز در سما می رقصید، مثل چرخ روی زمین می چرخید

مولانا به شام ​​و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. گرچه شمس را نیافت; اما حقيقت شمس را در درون خود يافت و دريافت كه آنچه او مي جويد حاضر و در درون خود محقق شده است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوانان خاص و عام مانند نقطه ای در آفتاب درخشان او بودند. مولانا سماع را راهی برای تمرین رهایی و گریز می دانست. چیزی که به روح کمک کرد تا از آنچه در عالم حواس و ماده او را به بند می کشد بگریزد و پله پله به بام عالم قدس صعود کند. چند سال گذشت و حال شمس در سرش افتاد و به دمشق رفت. اما باز هم شمس را نیافت و به قونیه بازگشت.

مولانا و صلاح الدین زرکوب

مولانا مانند عرفا و صوفیه معتقد بود که جهان هیچ گاه از تجلی حق خالی نمی ماند و حقیقت در همه مظاهر پیدا و متجلی است و اکنون باید دید این خورشید که بر جهان می تابد از کدام ساحل بیرون می آید و از چه چیزی می تابد. وجود به نظر می رسد

روزی مولانا از زرکوبان می گذشت. از آهنگ آهنگ او متاثر شد و شیخ صلاح الدین زرکوب با الهام از مغازه بیرون آمد و سر در رکاب مولانا گذاشت و از وقت نماز قبل تا نماز بعد با مولانا در سماع بود. به این ترتیب مولانا شیفته صلاح الدین شد و شیخ صلاح الدین زرکوب جای خالی شمس را تا حدودی پر کرد. صلاح الدین مردی ساده و بی سواد از مردم قونیه و زرگر بود. مولانا زرکوب را به جانشینی خود منصوب کرد و حتی سلطان ولد نیز با آگاهی کامل از او اطاعت کرد. سلطان ولد با اینکه تسلیم اوامر پدر شد، مقام او را برتر از زرکوب به ویژه در علم و تحصیل می دانست. اما در نهایت متوجه شد که دانش بیرونی راه حل مشکلات روحی و روانی نیست. با این عقیده مرید زرکوب شد. صلاح الدین زرکوب نیز مورد غبطه پیروانی چون شمس بود، اما به هر حال مولانا 10 سال با او رابطه داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و درگذشت و در قونیه به خاک سپرده شد.

مولانا و حسام الدین چلبی

حسام الدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و از شاگردان مولانا بود. مولانا 10 سال با او بود.

مرگ مولانا

مقبره مولوی در قونیه، ترکیه مولانا پس از یک بیماری طولانی بر اثر تب سوزان در 3 ژانویه 652 – 5 جمادی الاخر 672 هجری درگذشت.

در این روز سوزان قونیه یخ زده بود. انبوهی از مردم، از پیر و جوان، مسلمان و غیریهودی، مسیحی و یهودی، همه در این سوگواری شرکت کردند. افلاکی گفت: بسیاری از افراد متکبر و کافر که درختان انگور را قطع کردند و در آن روز ایمان آوردند. و 40 روز و 40 شب عزا بود:

سپس سحر به خانه رفتند و همه به این افسانه رسیدگی کردند

آن روز و شب به همه آنها گفت که گنج در زیر خاک دفن شده است

اشعار:

مثنوی

مولانا مثنوی معنوی را با بیت «به نی که بازگو می کند/از جدایی ها شکایت می کند» آغاز می کند. در مقدمه مثنوی عربی المنوی که به قلم خود مولاناست، این کتاب با تأکید «اصول دین» نامگذاری شده است.

مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران زندگی مولانا است. چون بالای 50 سال بود که دستور مثنوی را شروع کرد. اهمیت مثنوی به این دلیل نیست که یکی از قدیمی ترین آثار ادبیات فارسی است. بلکه پیام رهایی و عدالت برای بشریت سردرگم امروزی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست، بلکه کتاب جامع عرفان نظری و عملی است. خودش می گفت: «این آیه را نگفتم که حمل کنند، بلکه برای اینکه زیر پای خود بگذارند و به آسمان که آیه معراج حقایق است بالا بروند، نه اینکه نردبانی بردارند و از آنجا بروند. شهر به شهر.” بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تأویل نیست، بلکه عرفان تغییر است.

نکته دیگری در مورد این کتاب وجود دارد و آن این است که این کتاب (به جز 35 بیت اول آن که به «نی نامه» معروف است) مجموعه اشعاری است که فی البداهه از بالای منبر سرود تا به مردم بگوید. شعر و داستان نکاتی را یاد بگیرید.

به صحبت های نی چون گوش دهید و از جدایی ها شکایت کنید

درد آرزو را شرح خواهم داد

انسان با شنیدن رشد می کند، حیوان با قورت دادن و نوشیدن رشد می کند

آدمی زیر زبان پنهان است. این زبان پرده ای است بر باب روح

امتحان من مرگ من در زندگی است زیرا زین زندگی ماندگاری است

آفت ادراک همین حالت است و ضرب المثل شستن خون با خون محال است

آب کم از جو تشنه برای جوشاندن آب شما از بالا و پایین در دسترس است

آنچه را که مرد جوان در آینه می بیند، پیرمرد بیشتر از آن در گل می بیند

بعد از هر گریه، آخرین خنده یک مرد شاد است

عشق به نور و عشق تبدیل به دیو می شود

باحالی که قبل از مرگ مرد، یعنی جوهره این طلا را حس کرد

مرتبط:  چرا طارمی در بازی با لاتزیو نیمکت نشین شد

مرگ دگرگونی که در نور است، نه مرگی که در قبر است

ای کسانی که گودال ظلم می سازید، خود را دام می سازید

این دنیا کوه است و عمل ما این است که این نداها را صدا کنیم

پابرهنه بودن مانند پوشیدن کفش های تنگ است، درد نزدیک بودن به کسی در خانه جنگ

پس جرم خشک در جو چه زمانی بود؟ ماهی با آب کی برده می شود؟

یک لیوان آبی جلوی چشمت بود

این قصه گو قبل از مومن کی بود؟

تا زمانی که در دنیا یک احمق وجود دارد، مرد شکسته کی به نان نیاز دارد؟

با زنگ مستی به زمین خنجر بزنند

چون خودت را ثابت کردی، پادشاه شدی، چون گفتی نوکر من هستی

چون کرم روی دندان شما افتاد، دندان عمل نکرد

آیا چیزی در راه کاروان باقی مانده است؟

سخت گیری و تعصب خام است. تا جنینش کار خون آشام است

شب جعلی و مبدل است، همه دید در شب خوبی ندارند

صورت زیبا فایده ای ندارد

ستمگر این قوم که چشمان خود را بست و با سخنان خود دنیا را سوزاند

در نهایت جستجوگر یابنده بود چون در خدمت شتابزده بود

عشق هایی بودند که رنگین بودند، عشقی نبودند و عاقبتشان شرم بود

عقل از شوق خود کور شده است و کر دیوانه تر از عاشق نیست

دلیل اول بر دلیل دوم غلبه دارد

عقل به برنامه ریزی و فکر، بگذار عشق به سما هفتم برود

عقل از بین رفت تا شتر حج را بجود عشق در کوه صفا است

مردی از حرفش پرسید درست و نادرست چیست؟

دیوان شمس

غزلیات و دیوان شمس (یا دیوان کبیر) شهرت زیادی پیدا کرده اند. درصد کمی از این غزلیات به زبان عربی و ترکی است و بیشتر غزلیات این دیوان به زبان فارسی نوشته شده است.

ای باد دلپذیر که از چمن عشق می گذرد، بوی گلستانم آرزوست

طراوت آن چشم که جواهر زاخیس را می شناسد.

روز شیخ با چراغ در شهر گشت می زد، زیرا شیطان و مرده ملول است و انسان من در حسرت.

گفتند پیداش نمی کنی، دنبالش می گردی، گفت چیزی که پیدا نمی کنی آرزوست.

وقتی دیگران می روند، از دل می روند

شتران مست شدند، رقص شتر را تماشا کن، شتر مستی که ادب و علم و هنر را می جوید.

عشق در فضل و دانش و دفتر و کاغذ نیست، گفت و گوی آفرینش هر چه باشد، راه عاشقان نیست.

شاخه عشق که جاودانه است، شاخه عشق که ابدی است

عقل حلقه ی مسافران و عاشقان است پسر، پیوند را بشکن، راه حجت راه حجت است پسر.

هر که از تپش قلب عاشق شود، اگر افلاطون بود احمق بود

هر صورتش پر از عشق نبود، به آن سر زدم

رباعیات

مولانا در کنار «دیوان شمس» و اشعار او در «مثنوی معنوی» رباعیاتی عاشقانه نیز سروده است. مثلا:

عشق از ابدیت می آید و تا ابد خواهد بود جویندگان عشق بی شماری خواهند بود

فردا که قیامت روشن می شود، همه کسانی که عاشق نیستند طرد می شوند

***

عشق آمد و رفت زیرا خون در رگ و پوستم مرا خالی و پر از دوستان کرده است

اجزای وجود من همه دوستان او هستند

نثر کار می کند

فای فی من

دوستیابی صبا

مدارس

سال جهانی مولانا

مولانا در ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیار محبوب است. یادبودی به مناسبت درگذشت یکی از معلمان و اساتید کالج سن آنتونیو با اشعاری از مولانا مزین شد. یونسکو به پیشنهاد ترکیه سال 2007 را به عنوان سال جهانی مولانا نامگذاری کرد

وقایع سال مولانا

در آن سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.

کنگره بزرگداشت هشتصدمین سالگرد تولد مولانا در سه شهر تهران، تبریز و خوی با حضور فرهیختگانی از 30 کشور جهان از 15 تا 19 آبان 1385 برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت. حدود 450 مقاله به این کنگره ارسال شد و 280 استاد و محقق به ارائه مقالات خود پرداختند. محمود فرشچیان در حاشیه این کنگره از تابلوی مینیاتوری شمس و مولوی رونمایی کرد.

کنفرانس بین المللی داستان سرایی مولوی را در تاریخ 6 و 7 نوامبر 2006 در مرکز کنفرانس های بین المللی صدا و سیما برگزار کرد.

مراسم هشتصدمین سالگرد تولد مولانا در سازمان ملل برگزار شد.

ترکیه در برنامه هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا ترتیب داد، سعی کرد مولانا را به عنوان یک چهره فرهنگی کشورش به جهانیان معرفی کند. در این میان، کم توجهی مقامات ایرانی و نیز تشدید انزوای ایران در سال های اخیر، نقش مهمی در موفقیت دولت ترکیه داشته است و به قول دکتر میرجلال الدین کزازی: ما بزرگداشت مولانا توسط دوستانمان در ترکیه را به فال نیک بگیریم، اما نباید فراموش کرد که این بزرگ مرد ادبیات جهان ابتدا متعلق به ما (ایرانیان) و سپس به دیگران است. ما نباید شکست بخوریم.

همچنین مولانا در مثنوی معنوی درباره سخنان فارسی گفت:

اگرچه فارسی صحبت کردن زیباتر است، اما عشق به صد زبان دیگر است

.

مولانا جلال الدین محمد بلخی را شاعر بزرگ قرن هفتم هجری می دانند. وی در سال 604 هجری قمری در بلخ به دنیا آمد. پدرش بهاءالدین که از علما و صوفیان بزرگ زمان خود بود بر اثر کینه ای که بین او و سلطان محمد خوارزمشاه به وجود آمده بود از بلخ بیرون آمد و پس از مدتی به قونیه رفت. مولانا پس از درگذشت پدر تحت تعلیم برهان الدین محقق تیرمزی قرار گرفت. برخورد او با شمس تبریزی در سال 642 هجری قمری در او انقلابی پدید آورد که باعث شد از مقام تدریس و فتوای خود دست بکشد و به مراقبت از نفس و تنویر باطن پرداخت. وی در سال 672 هجری قمری در قونیه درگذشت. از آثار او مثنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجلس سبعه است.

سایر صفحات مربوط به مولانا در این پایگاه داده:

اوزان اشعار مولانا

بیوگرافی مولوی

8 مهر، روز بزرگداشت مولانا – مولانا.

جلال الدین محمد بلخی، معروف به مولوی، مولانا و مولانا، 6 ربیع الاول، 604; بلخ یا وخش – 5 جمادی الثانی 672 هجری قمری، قونیه» «15 مهر 586 – 4 دسامبر 652 هجری قمری» یکی از مشهورترین شاعران ایرانی در زبان فارسی است.

نام کامل وی «محمد بن محمدبن حسین حسینی خطیبی باکری بلخی» و در زمان حیاتش به «جلال الدین» ملقب شد. او را «خداوندگر» و «مولانا خدوندگر» می نامیدند.

در قرون بعدی «ظاهراً از قرن نهم» القاب «مولوی»; “مولانا”؛ «مولوی رومی» و «مولایی رومی» برای او به کار رفته است و بنابر برخی از اشعار وی نام خانوادگی او «خموش»، «خموش» و «خموش» است. زبان مادری او فارسی بود.

ولادت: 6 ربیع الاول 604 قمری

بلخ «افغانستان امروزی» یا وخش

وفات: 5 جمادی الثانی سال 672 قمری

قونیه

قبر: قونیه، ترکیه

محل زندگی: ایران-تاجیکستان/افغانستان و ترکیه فعلی

ملیت ایرانی

کنیه: مولانا – مولوی – خاموش

دوره: خوارزمشاهیان

مذهب: اسلام، سنی

آثار: مثنوی معنوی – دیوان شمس – فیه ما فیه

والدین: پدر: بهاالدین ولد

سرزمین ایران از دیرباز مهد اندیشه های عرفانی و تأملات نورانی بوده است، به همین دلیل است که در طول قرن ها نام های بی شماری را در عرصه عرفان و تصوف پرورش داده است.

که از این بزرگان مولانا جلال الدین محمد بلخی معروف است که به ملا روم و مولوی رومی معروف است. وی در 6 ربیع الاول 604 هجری قمری در بلخ به دنیا آمد.

پدرش مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد است. او را به عنوان پادشاه علما نیز می شناسند. بهاولد از بزرگان صوفیه و عارفان بود و لباس او متعلق به احمد غزالی بود.

وی در علم عرفان و رانندگی سابقه طولانی داشت و چون حد وسطی در اقوال و استدلال نداشت و علم و معرفت واقعی را در سدان می دانست نه در بحث ها و مجادلات لفظی و لفظی. الدین رازی که معلم ملک محمد خوارزمشاه بود که با او در ستیز بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او تحریک کرد.

معلوم نیست ملک علما در چه سالی از بلخ هجرت کرده است، به هر حال وقت درنگ نبود و جلال الدین محمد 13 ساله بود که ملک علما از بلخ و بلخیان رفت و سوگند یاد کرد که بر آن بنشیند. تاج و تخت جهانبانی تا محمد خوارزمشاه. به شهر خود برنگردید.

پس شهر به شهر و از دیار به دیار رفت و در سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز آشنا شد و سرانجام علاءالدین کیقباد قاصدی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد.

سرانجام شمع وجود ملک العلماء در حدود سال 628 هجری خاموش شد و در قونیه به خاک سپرده شد. در این هنگام مولانا جلال الدین وارد بیست و پنجمین سال زندگی خود می شد، حواریون گرد او جمع شدند و از او خواستند که بر ستون پدرش تکیه کند و به تبلیغ و نصیحت بپردازد.

همه رو به پسرش کردند که در جمال مثل توست

پادشاه ما زینت می شود، آنگاه تو منبع و سود ما خواهی بود

مولوی صحافی ملل

مولوی در بلخ یا وخش «شهری در افغانستان امروزی» به دنیا آمد و در زمان سرودن آثار «هم چون مثنوی» در قونیه سرزمین روم به سر می‌برد. اگرچه آثار مولوی متعلق به عموم مردم است، اما فارسی زبانان او را بیشتر می دانند، زیرا حدود شصت تا هفت هزار بیت او به زبان فارسی است و خطبه ها، نامه ها و سخنرانی هایش توسط شاگردانش نوشته شده و به فارسی نوشته شده است. ادبی و روزمره» به زبان فارسی نیز هست. و تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه بیت به زبان‌های یونانی/ترکی وجود دارد که «اغلب در اشعار فارسی پررنگ می‌شوند».

فارسی برو بهتره

عشق خود صد زبان دیگر است

و پسر مولانا، به اعتراف خود، به زبانهای ترکی/یونانی چندان مسلط نبود:

از گفتن ترکی و رومی صرف نظر کنید

که از این مدت محروم است

گوی ایرانی و تازی

هر دو خوشحال هستند

آثار مولانا علاوه بر نواحی فارسی زبان، در هند، پاکستان، ترکیه و آسیای میانه نیز تأثیر فراوانی بر جای گذاشته است. آثار مولانا تأثیر زیادی بر ادبیات و فرهنگ ترکی گذاشت. علت آن این است که بیشتر جانشینان مولوی در تصوف مربوط به او از منطقه قونیه بوده و آرامگاه او نیز در قونیه است.

شاید هندوها و ترکها به یک زبان صحبت کنند

شاید دو ترک خارجی ها را دوست دارند

برخی از علمای مولوی از جمله عبدالحسین زرین کوب معتقدند که در زمان مولوی زبان مردم کوچه و بازار قونیه فارسی بوده است. جلال الدین همایی در این زمینه به این بیت پسر مولانا «که بعد از چند بیت عربی سرود» اشاره می کند.

فارسی زبانانی که جملات را می فهمند

هر چند بیهوش و خواب هستند

آغاز زندگی

جلال الدین محمد بلخی در ششم ربیع الاول «برابر 15 مهر» سال 604 هجری قمری در بلخ به دنیا آمد. پدرش مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و ملک العلماء از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و با احمد غزالی خویشاوندی داشت.

او در عرفان و سلوک سابقه طولانی داشت و چون اهل استدلال و مناظره نبود و علم و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست نه در مناظره و مجادلات کلامی و کلامی، پرچمداران علم کلام و مجادله به مخالفت پرداختند. به او. .

از جمله فخرالدین رازی که معلم ملک محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه خود تحریک می کرد. شاه علما احتمالاً در سال 610 هجری قمری همزمان با حمله چنگیزخان بلخ را ترک کرد و سوگند یاد کرد تا زمانی که محمد خوارزمشاه بر تخت سلطنت ننشیند به شهر خود باز نخواهد گشت.

نقل است که در بین راه با فریدالدین عطار نیشابوری ملاقات کرد و عطار مولانا را مدح کرد و کتاب اسرارنامه را به او داد.

به قصد حج به بغداد و سپس به مکه رفت و پس از انجام مناسک حج به شام ​​رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و من را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد.

مرتبط:  چرا از جانداران خشکی فسیل کمتری تشکیل می شود علوم پنجم

پادشاه علما در حدود سال 628 هجری قمری درگذشت و در قونیه به خاک سپرده شد. در آن زمان مولانا جلال الدین 24 ساله بود که مریدان از او خواستند که جایگزین پدر شود.

همه به سمت پسرش برگشتند

که از نظر زیبایی شبیه او هستید

آنوقت تو پادشاه ما زین خواهی شد

ما می خواهیم شما منبع و سود باشید

سید برهان الدین محقق تیرمزی، از شاگردان پاک دل پدر مولانا، اولین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. او برای ملاقات با مرشد خود، پادشاه علما در قونیه سفر کرد. اما وقتی به قونیه رسید متوجه شد که از دنیا رفته است. پس نزد مولانا رفت و به او گفت: در دل من دانشی است که از پدرت به من رسیده است. این معانی را از من یاد بگیرید تا یک پدر واقعی شوید. مولانا نیز به دستور او ریاضت هایی انجام داد و تا زمان مرگ برهان الدین 9 سال نزد او ماند.

نه سال در خدمت ایشان بود

تا اینکه برای همیشه و همیشه شبیه او شود

مومینا خاتون

مومینه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلال الدین محمد مولانا است. قبر او در قرامان/لارنده کشف شد. بنابراین باید بین 626-619/1229-1222 فوت کرده باشد.

در سال‌های پس از 617 هجری قمری، یعنی اواسط دهه 1220 میلادی، بهاءالدین ولد و خانواده‌اش از جمله جلال‌الدین محمد بلخی «مالاوی» به آناتولی مرکزی سفر کردند. به رم رسیدند. نام مستعار رومی جلال الدین از اینجا آمده است.

مدتی در لارانده/اکنون کرمان توقف کردند. مردم سامان هنوز به دیدن مسجد کوچکی که به افتخار او ساخته شده است – مومینه خاتون – می روند.

کرمان; پایتخت سلجوقیان روم؛ در حدود صد کیلومتری جنوب شرقی قونیه قرار دارد. علاءالدین کیقباد که علما و عارفان را از سراسر جهان گرد آورده بود، بهادین ولد، پدر مولوی را به این شهر فرا خواند. قونیه شهری بود که بهاءالدین ولد و خانواده‌اش پس از چهار سال در لارنده در سال 626 یا 627 هجری = 1228 م در آن ساکن شدند.

شرع اسلام اجازه ازدواج همزمان با چهار زن را داده است. ما نمی دانیم که بهاءالدین در یک زمان چند همسر داشت، اما او از همسران زیادی نام می برد که مهم ترین آنها مومینه خاتون، مادر مولانا جلال الدین است. او را در سفر به غرب همراهی کرد و قبل از رسیدن به قونیه درگذشت.

معارف از زنی به نام بی بی علوی صحبت می کند که زرین کب او را به نام اصلی مومینه خاتون می خواند اما «مایر» او را به نام همسر دیگری می خواند. مولویه را مادر شاه می گویند.

به گفته برخی دیگر؛ پادشاه دانشمندان، بهاءالدین ولد: فقیه، واعظ و عارف; حداقل سه زن گرفت. از جمله مومینا خاتون. از فرزندان او از وجود فاطمه خاتون، علاءالدین محمد و جلال الدین محمد اطلاع داریم. “از تبصره های عهدنامه سپهسالار”

به گفته برخی دیگر؛ بهاءالدین ولد همزمان دو همسر داشت. بهاءالدین نیز در یادداشت های خود به عنوان پسرش; او به ندرت از مومینه خاتون یاد می کند و به جای آن از دو نفر دیگر یاد می کند.

در کنار دختر قاضی شرف با خود می اندیشد که «الله» این گونه برای او لذت و عذاب فرستاده است و این راز را در آن سوی دارد. با بی بی علوی به ذهنش خطور می کند که انسان نیز مشمول اراده «الله» است و حق را نزد «الله» از دست ندهد.

در مورد سوم که در روابط خاص زناشویی نیز آمده است و ترکان به معنی بانو نامیده می شود و شاید این نام مخصوص زنان باشد چیزی مشخص نیست.

ظاهراً مولانا و برادرش علاءالدین – که بعدها مولوی را یکی از پسرانش نامید – از دختر قاضی مشرف بودند و بهاولد یک یا چند همسر دیگر داشت و احتمالاً از آنها نیز فرزندانی داشت. حضرت بهاءالله در تعالیم خود از دو زن یاد کرده است.

در جای دیگر بهاءالدین با بی شرمی از میل جنسی خود به دختر قاضی شرف الدین صحبت می کند. تصور می کرد همسر دیگرش است. او همچنین آشکارا از تمایل خود به رابطه جنسی با ترک ها با نامی که ممکن است نام همسر چهارم یا شاید نام مستعار و نام رایج یکی از همسرانی باشد که در بالا ذکر کردیم صحبت می کند.

نظر بهاءالدین نشان دهنده نگرش اسلام به مسائل جنسی است. بهاءالدین نقل می کند که یک روز صبح، در حالی که به تنور گلی خیره شده بود، در اهمیت صفات آتش تأمل کرد. در همین حین سگ پارس کرد و او را گیج کرد.

پس بی بی علوی برخاست و بامداد نزد او رفت و در این هنگام شهوت شدیدی در او پدید آمد. او سعی کرد به حرکت روح برسد. اما به ذهنش رسید که این آرزو از «الله» الهام شده است; پس جابجایی آن نباید بد باشد.

برخی ادعا کرده اند که خانواده پدری بهاءالدین از فرزندان ابوبکر، اولین خلیفه اسلام هستند. خواه این گفته درست باشد یا نه; از ریشه قومی این خانواده اطلاعات دقیقی در دست نیست.

همچنین گفته شده است که همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاه بوده که در حدود سالهای 472-3 هجری قمری حکومت خود را در ولایات شرقی مستقر کرده اند، اما این داستان را نیز می توان کذب و منتفی دانست. خوارزمشاه در سال 602 ـ 3 هجری قمری بلخ اهل جلال الدین را که در تصرف غوریان بود فتح کرد.

پیشینیان مولانا – چنانکه پسرش ملک ولد نیز به این معنا اشاره کرده است – از دودمان بزرگ و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب ملک علما به خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه رواج پیدا کرد به این دلیل است که نام جد مادری او ابوبکر و بعدها نام شمس الائمه ابوبکر محمد بود. نام ابوبکر – اولین خلیفه راشدین مختلط است. خاندان بهائد هم پیوند صدیقی و هم بوبکری داشتند و همچنین ادعای روابط علوی داشتند.

شمس تبریزی

مولانا در سن 37 سالگی عارف و دانشمند زمان خود بود و پیروان و مردم از محضر او بهره بردند تا اینکه شمس الدین محمد بن ملک پاپا تبریزی در روز شنبه 26 جمادی الاخر 642 به زیارت مولانا رفت و مولانا عاشق او شد. .

در این برخورد کوتاه دوران پرشوری را آغاز کرد. مولانا در این 30 سال آثاری از خود بر جای گذاشت که از برترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا وضعیت خود را چنین بیان می کند:

من گوشه نشین بودم، تو برایم آهنگ خواندی

مرا وادار کردی به کله بز و باد نگاه کنم

با وقار بر عرش نشستم

اسباب بازی بچه گانه کویم کردی

شمس تبریزی به مولانا می پیوندد

روزی مولوی در حال بازگشت از بازار به خانه بود که رهگذری ناشناس با بی ادبی از او پرسید: صراف محمد برات است یا بایزید بسطامی؟ مولانا با لحنی خشمگین پاسخ داد: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رئیس دایره پیامبران است، بایزید بسطام با او چه نسبتی دارد؟

درویش تاجرنما گفت: پس چرا یکی از سبحانک ما حرف های بزرگ زد و این یکی از سبحانک ما خوب گفت؟ پس از این سخنرانی، دوری آنها تبدیل به آشنایی شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود که من از دور به طلب تو آمده ام، اما چگونه می توانی با علم و اندیشه عزیزت به لقاء الله برسید؟

و نگاه مولانا به او پاسخ داد: درویش مرا رها مکن و این بار از این درد خلاص شو.

شمس تبریزی در حدود سال 642 هجری قمری به مولانا پیوست و او را چنان مجذوب خود کرد که تدریس و خطبه را رها کرد و به شعر و ترانه و تنبور و سماع پرداخت و از این زمان طبعش به شعر و شعر شکوفا شد و به شعرهای کامل بنویسید شعر شور عرفانی نتیجه می دهد.

هیچ کس نمی داند که شمس تبریزی چه گفته و به مولانا آموخت که او را تغییر داده است. اما روشن است که شمس تبریزی عالم و عالم بوده و برخی به اشتباه او را از نظر علم و فناوری بیهوده دانسته اند که نوشته های او بهترین گواه بر دانش گسترده او در ادبیات و لغت و قرآن است. تفسیر و عرفان.

غیبت موقت شمس تبریزی

مریدان که دیدند مولانا مریدی گمنام شده است که پیراهن پوشیده است و اعتنایی نکردند، به فتنه روی آوردند و به شمس تبریزی دشنام دادند و او را تحقیر کردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان آزرده شد و در روز پنجشنبه 21 شوال 643; مولانا در 39 سالگی از قونیه به دمشق نقل مکان کرد.

مولوی از غیبت شمس تبریزی ناراحت بود. مریدان که خروج شمس تبریزی را دیدند، روما را از آن آگاه نکردند، با تأسف از روما عذرخواهی کردند.

گداها نزد شیخ آمدند

لطفا هجران را ترک نکنید

توبه ما را بپذیر

حتی اگر به خاطر فضولی مرتکب جنایت شده باشیم

مولانا پسرش ملک ولد را با مهمانی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه بازگرداند. شمس تبریزی برگشت و شاه ولد، قدردان این هدیه، یک ماه در رکاب شمس تبریزی قدم زد تا به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم رهایی یافت.

غیبت همیشگی شمس تبریزی

پس از مدتی حسادت مریدان دوباره بیدار شد و دوباره شروع به عذاب شمس تبریزی کردند. شمس تبریزی از این کار آنها آزرده شد تا اینکه به ملک ولد شکایت کرد:

من این بار می خواهم اینگونه بروم

هیچ کس نمی داند من کجا هستم

همه به شدت نیاز دارند

هرگز اجازه نده کسی به من نشان دهد

وقتی طولانی می مانم این را می گویند

او مطمئن است که با ورا دشمنی کرده است.

شمس تبریزی سرانجام بی خبر قونیه را ترک کرد و ناپدید شد. تاریخ سفر و نحوه انجام آن به درستی مشخص نیست.

شیدایی مولانا

مولانا از شمس تبریزی ناآرام شد و شبانه روز به سماع پرداخت و حالت آشفته اش سر زبان ها افتاد.

شب و روز در سما می رقصیدند

مثل چرخ روی زمین می چرخید

مولانا به شام ​​و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. گرچه شمس تبریزی را نیافت; اما حقيقت شمس تبريزي را در درون خود يافت و دريافت كه آنچه او در جستجوي آن بود حاضر و در درون خود تحقق يافت.

مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوانان خاص و عام مانند نقطه ای در آفتاب درخشان او بودند. مولانا سماع را راهی برای تمرین رهایی و گریز می دانست.

چیزی که روح را در رهایی از آنچه در عالم حواس و مادّه به او گره می زند کمک کرد، قدم به قدم به بام عالم قدس بالا می رود. چند سال گذشت و حال شمس تبریزی در سرش افتاد و به دمشق رفت; اما باز هم شمس تبریزی را نیافت و به قونیه بازگشت.

مولانا و صلاح الدین زرکوب

مولانا نیز مانند عرفا و صوفیان معتقد بود که جهان هیچ گاه خالی از مظهر حق نیست و حقیقت در همه مظاهر پیدا و متجلی می شود و اکنون باید دید خورشید جهان از کدام طرف می تابد و از وجود چه کسی ظاهر می شود. .

روزی مولانا از زرکوبان می گذشت. از آهنگ آهنگ او متاثر شد و شیخ صلاح الدین زرکوب با الهام از مغازه بیرون آمد و سر در رکاب مولانا گذاشت و از وقت نماز قبل تا نماز بعد با مولانا در سماع بود.

بدین ترتیب مولانا شیفته صلاح الدین شد و شیخ صلاح الدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاح الدین مردی ساده و بی سواد از مردم قونیه و زرگر بود. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی ملک ولد نیز با تمام دانش از او اطاعت کرد.

مرتبط:  چرا وقتی اینستاگرام را نصب میکنم روی صفحه نمیاد

ملک ولد با اینکه تسلیم فرمان پدر شد، مقام او را برتر از زرکوب به ویژه در علم و تحصیل می دانست. اما در نهایت متوجه شد که دانش بیرونی راه حل مشکلات روحی و روانی نیست.

با این عقیده مرید زرکوب شد. صلاح الدین زرکوب نیز مانند شمس مورد رشک مریدان بود، اما به هر حال مولانا 10 سال با او رابطه داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و درگذشت و در قونیه به خاک سپرده شد.

مولانا و حسام الدین چلبی

حسام الدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و از شاگردان مولانا بود. مولانا 10 سال با او بود. مولانا به درخواست حسام الدین مثنوی معنوی را قلمرو نویسندگی خود قرار داد و گاه نام حسام الدین در مثنوی آمده است و به همین دلیل در آغاز ماجرا نام حسامی را برای مثنوی موانی برگزید.

مرگ مولانا

مولانا پس از یک بیماری طولانی بر اثر تب سوزان در شامگاه یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری قمری درگذشت.

در این روز سوزان قونیه یخ زده بود. انبوهی از مردم، از پیر و جوان، مسلمان و غیریهودی، مسیحی و یهودی، همه در این سوگواری شرکت کردند. افاکی می گوید:

«بسیاری از مردم متکبر و کافر که درختان انگور را بریدند و آن روز را ایمان آوردند». و 40 روز و 40 شب عزا بود:

سپس صبح به خانه رفتند

همه به این داستان رسیدگی کردند

تمام شبانه روز می گفتند

این گنج در زیر خاک دفن شد

آثار شعر

مولانا کتاب معنوی مثنوی را با بیت «به نی گوش کن که بازگو می کند/شکایت از فراق» آغاز می کند. در مقدمه مثنوی مثنوی عربی که توسط خود مولانا نوشته شده، این کتاب به زبان عربی «اصول دین» است: «این کتاب مثنوی است و اینها اصول اصول الدّین است. اصول الدین». مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران زندگی مولانا است.

چون بالای 50 سال بود که دستور مثنوی را شروع کرد. اهمیت مثنوی به این دلیل نیست که یکی از قدیمی ترین آثار ادبیات فارسی است. بلکه پیام رهایی و عدالت برای بشریت سردرگم امروزی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست، بلکه کتاب جامع عرفان نظری و عملی است. خودش گفت:

«این آیه را نگفتم که آن را حمل کنند، بلکه آن را زیر پای خود بگذارند و به بهشت ​​عروج کنند که آیه عروج حقایق است، نه اینکه نردبانی بردارند و شهر به شهر بروند». بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تأویل نیست، بلکه عرفان تغییر است.

اگر بخواهیم مجموعه عظیم و پربار 26000 بیتی مثنوی المنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی می رسیم که آغاز کتاب اول مولانا است و به «نی نامه» معروف است. اگرچه آغاز مثنوی «نی نامه» مولانا با دیگر آثار نثر و نظم فارسی متفاوت است، اما روح دعا و توجه به حق در تار و پود آن نهفته است.

این «نی» همان مولانا است که به عنوان نمونه ای از انسان آگاه و آشنا به حقایق عالم معنا، خود را در بند این عالم مادی می بیند و «شکایت» می کند که چرا روح آزادش از این عالم بریده شده است. نیستان» عالم معنا. در مثنوی و دیوان شمس اغلب خود یا دانشمند را به نی و چنگ تشبیه کرده است:

ما می جنگیم و تو رنج می کشی…

ما آن چیزی نیستیم که هستیم و شما برای ما تازگی دارید…

صلاح الدین زرکوب

مولانا بر اساس اعتقادات عرفا و صوفیه معتقد بود که جهان هیچ گاه از تجلی حق تهی نخواهد شد و حقیقت در همه مظاهر نمایان است و اکنون باید دید که خورشید جهان از ساحل می درخشد. سر و وجود آن ظاهر می شود. ?

روزی مولانا از زرکوبان می گذشت. با صدای طبل او درویشی ظاهر شد و برگشت. شيخ صلاح الدين بر آن الهام شد كه از دكان بيرون رفت و سرش را در ردپاي مولانا گذاشت.

این گونه بود که مولانا عاشق صلاح الدین شد و شیخ صلاح الدین زرکوب توانست این شایستگی و مهارت را در خود کسب کند و جای خالی شمس را تا حدودی پر کند. صلاح الدین مردی معمولی از مردم قونیه بود و پیشه زرگر بود و فاقد دانش و سواد بود.

مولانا زرکوب را خلیفه خود کرد و حتی ملک ولد نیز به همه مراجع علمی دستور داد که به ارادت زرکوب گوش فرا دهند. شاه وولد اگرچه تسلیم فرمان پدرش شد، در عین حال مقام خود را برتر از زرکوب به ویژه در علوم و معارف دانست، اما در نهایت متوجه شد که علم و دانش بیرونی نمی تواند راهگشای مشکلات روحی و روانی باشد. چالش ها و مسائل. با این تأمل، خودخواهی را رها کرد و به خاطر اخلاص و پاکی، پیرو زرکوب شد.

صلاح الدین زرکوب نیز مانند شمس تبریزی مورد غبطه مریدانش بود، اما به هر حال مولانا ده سال با او در ارتباط بود تا اینکه زرکوب بیمار شد و سرانجام کت خود را درآورد و در قونیه به خاک سپردند.

دیوان شمس تبریزی

غزلیات و «دیوان شمس تبریزی» یا «دیوان کبیر»; آنها محبوبیت زیادی به دست آورده اند. درصد کمی از این غزل ها به زبان های یونانی، عربی و ترکی است و بیشتر غزل های این کتاب به زبان فارسی نوشته شده است.

او علاوه بر بیش از سی و پنج هزار بیت به زبان فارسی، حدود هزار بیت به زبان عربی و کمتر از دویست بیت «عمدتاً فارسی- ترکی یا فارسی- یونانی» را به ترکی و یونانی «در مجموع کمتر از یک سوم» نوشته است. از یک درصد از شعرهای او.» اونجا یه حیاط هست

رباعیات

رباعیات روما بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در سال 1312 هجری قمری در چاپخانه اختر «اسلامبول» به چاپ رسیده است و مشتمل بر 1659 رباعی یا 3318 بیت است که برخی از آنها بنا بر قرائن به مولانا منسوب است و در بخشی نیز تردید شدید است و او. نمی داند که انتساب به او صادق است.

مثلا:

عشق جاودانه است و همیشه خواهد بود

جوینده عشق بی شمار خواهد بود

فردا که روز قیامت آشکار می شود

هر کس عاشق نباشد طرد می شود

نثر کار می کند

فای فی من

این کتاب مجموعه ای از سخنان مولانا است که سی سال است در اختیار مجلس قرار گرفته است. این کلمات را پسرش ملک ولد یا شاگرد دیگری نوشته و به این صورت نازل شده است. نثر این کتاب ساده و روان و دارای محتوای عرفانی، دینی و اخلاقی است.

دوستیابی صبا

مجموعه خطبه ها و مجالس مولانا به سخنانی اشاره دارد که از منبر به عنوان هشدار و یادآوری بیان کرده است. نسخه خطی این کتاب در کتابخانه سلیم آقا در ساغدار نگهداری می شود و در سال ۷۸۸ نوشته شده است.

مکاتبه

«مشهور مکاتب» مجموعه صد و پنجاه نامه مولانا به معاصرانش است که دو نسخه از آن در کتابخانه دارالفنون اسلامبول موجود است.

مولوی و عرفای پیشین

مولانا علاوه بر پدر مولانا و شمس تبریزی از عرفای قدیم نیز یاد می کند:

هفت شهر عشق عطار شد

ما همیشه در گوشه یک کوچه هستیم

یا:

عطار روح و سنایی دو چشم او بود

ما دنبال سنایی و عطار هستیم

نظریه های معرفتی مولوی

مولوی یکی از منتقدان نظریه حد وسط در اخلاق است که یکی از رایج ترین نظریه ها در بین علمای اسلامی است. مشکلی که او برای این ایده مطرح کرد این بود که در بسیاری از موارد اول و آخر مشکل روشنی وجود ندارد که بتوان آن را در وسط مشخص کرد و همچنین تعداد زیادی از اصول اخلاقی از فردی به فرد دیگر متفاوت است.

اول و آخر باید در باشد

در خیال گنجد وسط یا وسط است

بی نهایت، چون دو طرف ندارد

کی اخراجش کرد؟!

گفت راه میانه یعنی عقل

سطح متوسط ​​نیز متناسب است

کتاب دوم مثنوی

مولوی قیل در علم و دانش دور است و معرفت شهودی را معتبرترین علم می داند. علم عقلی و سپس حواس را در مراتب زیر در نظر می گیرد و برای کسانی که به معارف بالاتر دسترسی ندارند معتبر و جایز می داند.

از نظر او علم استدلال مانند عصا در دست نابینا است که معلوم نیست ولی کسی که چاره ای جز استفاده از آن ندارد باید از آن استفاده کند.

اگر چشم داشته باشی کور می شوی

چشم نواز، نگهدارنده میله

این عصای استدلال

چون چشم اندازی ندارید، می توانید رهبر باشید

این یک تصمیم و عصای استدلال نیست

بدون چوبش، او در همه راه ها است

نه یک قدم آنچنان، چه کسی کور است

به پای چاه و سگ، سر جنگی

لرزیدن و لرزیدن از ترس و احتیاط

راه می رود تا در گودال نیفتد

جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولانا

کتاب سوم مثنوی

مولوی تعارض بین قائلین به جبر و قائلین به اختیار را ناشی از حکم الهی می داند و خود را از هیچ یک از این دو گروه نمی داند. از منظر مولوی، نزاع جبریان و افطیان تنها راهی است که هر دو طرف خوب و بد آنها ظاهر می شوند.

تسبیح مخصوص سن وجود دارد

جبر در برابر این در ماناس وجود دارد

سنی از تسبیح جبری

جبر رشته سنی ناکارآمد

همچنین به این معنی است که او گم شده است

بی خبر از احوال خود و امور قم

و همچنین می گوید چه خبر است

یزدان جنگ خود را از قدر دور خواهد کرد

هر جواهر آشکار می شود

او جنسیت غیرجنسی را پیدا می کند

خشم فیض را هر شخصی می داند

چه عاقل و چه نادان و چه حریص

لیک لطفی قهر در پنهان است

یا اینکه اجباری در دل عشق هست

این را جز ربانی کمتر کسی می داند

پول در قلب آزمون زندگی بود

سال جهانی مولانا

یونسکو به پیشنهاد ترکیه سال 2007 را به عنوان سال جهانی مولانا نامگذاری کرد.

وقایع سال مولانا

امسال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد. 6-10 نوامبر 2006; کنگره هشتصدمین سالگرد تولد مولانا با حضور فرهیختگان 30 کشور در تهران، تبریز و خوی برگزار شد.

ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت. حدود 450 مقاله به این کنگره ارسال شد و 280 استاد و محقق به ارائه مقالات خود پرداختند و در حاشیه این کنگره محمود فرشچیان از نقاشی های مینیاتوری شمس تبریزی و مولوی رونمایی کرد.

برگزاری کنفرانس بین المللی داستان سرایی مولوی در تاریخ 6-7 نوامبر 2006. در مرکز کنفرانس های بین المللی رادیو و تلویزیون.

برگزاری جشن هشتصدمین سالگرد تولد مولانا در سازمان ملل.

ترکیه در برنامه هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا ترتیب داد، سعی کرد مولانا را به عنوان یک شخصیت فرهنگی کشورش به جهانیان معرفی کند. در این میان، کم توجهی مقامات ایرانی و همچنین تشدید انزوای ایران در سال های اخیر، نقش زیادی در موفقیت دولت ترکیه داشته است و این به این دلیل است که به گفته دکتر میرجلال الدین کزازی:

ما بزرگداشت مولانا توسط دوستانمان در ترکیه را به فال نیک می گیریم، اما نباید فراموش کرد که این بزرگ مرد ادبیات جهان ابتدا متعلق به ما «ایرانیان» است و سپس متعلق به دیگران. ما نباید شکست بخوریم.

جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولانا

همچنین مولانا در مثنوی معنوی درباره سخنان فارسی گفت:

فارسی برو بهتره

عشق خود صد زبان دیگر است

آثاری بر مولانا و اشعار او

«خلاصه و تحلیل مثنوی»; علی محمدی، تهران: انتشارات علم، ۱۳۸۶.

«تفسیر مثنوی با مثنوی «گزیده، تحلیل و تفسیر 98 موضوع مهم مثنوی بر اساس اندیشه های مولانا»؛ علی محمدی، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، 1387.

مولانا و جهان غرب

مولانا در دهه گذشته به شهرت رسید، بنابراین ترجمه کتاب او در آمریکا پرفروش ترین کتاب سال شد. ترجمه سال 2001 توسط کولمن بارکس بیش از 500000 نسخه در ایالات متحده در سال 2001 به فروش رسید.

زندگینامه مولوی (جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولانا)

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. من این مقاله رو خیلی دوست داشتم. نکات جالبی درمورد جلال الدین محمد بلخی و اینکه چرا به او مولوی میگن رو بیان کرده بود. مطالعه‌ی جذابی بود و خیلی چیزها یاد گرفتم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا