چرا در صورت عدم تحقق معاد حکمت الهی دچار خدشه می شود؟

این مدخل دایره المعارف هنوز نوشته نشده است.

محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«حکمت الهی» به معنای هدف و هدف افعال خداوند است و از نظر قرآن کریم، خداوند حکیم است و همه مخلوقات او با نهایت تسلط و ثبات خلق شده اند. حقانیت افعال خداوند، نفی تکلیف و اختیار انسان، پیش نیازها و نتایج پذیرش حکمت الهی است.

محتوا

معنای خرد

«حکمت» یعنی نهی و بازداشت برای اصلاح; به همین دلیل است که افسار اسب را «حکمت» می نامند، زیرا اسب را از سرکشی باز می دارد و او را مطیع و رام می کند. همچنین دستورات مولوی را از آن جهت «امر» می گویند که طلبکار را از انجام آنچه می خواهد باز می دارد; و قاضی را «حاکم» می نامیدند، زیرا تصمیم او مانع از ضایع شدن حق و تعدی به دیگران و نیز رفع تردید در اختلافات می شود. تأیید علمی را «قضاوت» نیز می گویند زیرا مانع از ورود شک و تردید به ذهن می شود.

لازم به ذکر است که لازمه مصونیت موضوع تصمیم از هرگونه سؤال اعتراضی، صلابت و استحکام آن است. بنابراین کلمه «حکمت» با تخطی و پایداری و قوت همراه است، خواه مربوط به علم باشد یا عمل.[1]

مفسران گفته اند: عاقل کسى است که امور را برپا و تقویت کند. این کلمه در مجموع 97 بار در قرآن کریم به کار رفته است که فقط در پنج مورد از صفات قرآن و در یک مورد صفت امر است و بقیه مربوط به «حکیم» خداوند متعال عمل او نیست. از جهل و غلو آمده است، هر کاری انجام می دهد با علم انجام می دهد و به منافع آن توجه می کند.[3] عاقل کسی است که هیچ کاری از روی آسایش انجام نمی دهد، اما هر کاری را به خاطر مصلحت انجام می دهد و ترجیح می دهد که انجام ندهد.[4]

انواع حکمت در الهیات

در اصطلاح متکلمان، حکمت به دو معنا به کار می رود:

۸۵۸۵۸۵۱ الف) حکمت به معنای عام: ۸۵۸۵۸۵۲

که به حکمت علمی و حکمت عملی تقسیم می شود; حکمت علمی عبارت است از: افضل علم به افضل علم که نمونه آن علم خداوند به فطرت و افعال اوست. [5] علامه حلی می فرماید: [6] «حکمت گاهی به معنای علم به اشیاء است… و علم کاملتر از علم است، خداوند متعال نیست، پس خداوند به این معنا حکیم است».

حکمت عملی نیز دو معنا دارد: به معنای اوامر و تسلط بر خلقت و تدبیر موجودات، چنانکه علامه حلی می فرماید: [7] «گاهی مراد از حکمت، رهایی شیء به صورت کامل است… بنابراین. همانا افعال خداوند متعال در نهایت امر است و آن تسلط و کمال نهایی است. پس خداوند به این معنا حکیم است».

برای قوت و تسلط افعال الهی سه دلیل وجود دارد:[8]

بررسی نظم و اسرار خلقت: از بررسی عالم خلقت و دقت در خلقت مخلوقات در می یابیم که این نظام به بهترین شکل ممکن و معقول و شایسته انجام شده است.

تناسب اثر با مؤثر: تأثیر هر عامل باید متناسب با تأثیرگذار آن باشد. پس خداوند که کمال مطلق و منزه از هرگونه عیب و نقص است، باید اعمال و افعال خود را به بهترین نحو ممکن و در نهایت تداوم و تسلط داشته باشد. به عبارت دیگر، نظامى بهتر از نظام و خلقت کنونى محقق نمى شد، اگر خداى متعال که بهترین آفریدگار جهان، قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض است، خلق مى کرد. پس خداوند حکیم است و تمام مخلوقات او در غایت کمال و ثبات خلق شده است.

علت تزلزل بودن: علل تزلزل و نقص عمل عموماً مستند به جهل یا ناتوانی و عدم احسان فاعل است و چون خداوند عالم و قادر مطلق و خیر محض است محال است عمل او ناپایدار باشد. ناقص است، پس عاقل است.

معنای دوم حکمت عملی، پرهیز از اعمال زشت و ناروا است. بر این اساس وقتی می گوییم خدا حکیم است یعنی خداوند متعال کارهای زشت و پوچ و بیهوده را انجام نمی دهد. فخر رازی می نویسد: «حکمت آن است که خداوند به آنچه سزاوار نیست راضی باشد». چنانکه در قرآن می فرماید: «اَفَحَاسَبْتُمْ لَا أَنْتَ خَلَقْتُمْ بَطَلَاً وَ أَنْ رَجَعْتُ بِما»؛ «اَفَحَصَبْتُمْ لَا أَنْتُکُمْ أَبْطَلُونَ وَ أَنْ أَسْتَعْرِکُمْ». (مؤمنون/115) آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمی گردید؟[9]

علاوه بر این، ایجاد افعال زشت و پوچ و بیهوده ناشی از جهل یا ناتوانی فاعل یا نیاز اوست و چون خداوند کمال مطلق و منزه از همه این عیوب است، هرگز عمل زشت و بیهوده انجام نمی دهد. بر این اساس، اعمال او حکیمانه است.[10]

ب) حکمت مهم، مخصوصاً:

این بدان معناست که افعال خداوند نهایی و هدفمند است. این معنا در واقع یکی از مصادیق مربوط به حکمت به معنای عام یعنی دوری خداوند از منکر است، چنانکه ملا عبدالرزاق لاهیجی می نویسد: «بدان که اگر نیت افعال خدای متعال را نداشتی. بیهوده است و رهایی از باطل از واجب حرام است. 11]

حکمت و هدف افعال الهی

یکی از سؤالات مهم کلامی و فلسفی در مورد افعال خداوند این است که آیا هدفی متصور برای افعال خداوند وجود دارد یا خیر؟ در این زمینه دو دیدگاه را می توان مطرح کرد:

الف) منکران غایت افعال الهی: .

اشاعره بر این باورند که هیچ حکمت و نیّت و غرضی برای افعال الهی وجود ندارد و می گویند: خداوند هیچ کاری را برای هدفی انجام نمی دهد و اگر انجام دهد نیازمند و ناقص است و برای این کار تمام می شود. نزد خداوند متعال محال است.[12]

بررسی:

در کتب کلامی به نظریه اشعره این گونه پاسخ داده شده است که اگر نتیجه و فایده عمل به موضوع برود حکایت از نقص او دارد. اما اگر نتیجه و منفعت عمل نصیب دیگران شود، صحبت از نقص صحیح نیست. خداوند متعال نیز جهان را به نفع مخلوقات آفرید. پس این صحیح نیست که بگوییم فاعل عینی متعلق به ناقص بالذات است که با حصول عین، نقص خود را کامل می کند.

به عبارت دیگر سوژه بودن با غنای ذات منافاتی ندارد. بر این اساس دو نوع موضوع وجود دارد: ذاتاً ناقص و ذاتاً غنی. اگر مقصود فاعل از ادای فعل رفع نقص و کسب منفعت برای خود باشد، آن را «عیب بالذات» می گویند. اما اگر هدف فاعل از ادای فعل، کسب منفعت برای خود نباشد، بلکه نتیجه و منفعت آن برای دیگران باشد، آن را «غنی بالذات» می گویند. از دیدگاه متکلمان، هدف قسم اول در مورد خداوند متعال صادق نیست. زیرا مطلقاً بیهوده و کمال محض است و ذات آن کم نیست. هر عیب و نیازی متوجه مخلوقات خداوند است. قرآن کریم می فرماید: «ای مردم، شما فقیر الله و الله الغنی الرحمن است». (سوره فاطر/15) ای مردم، شما (همه) به خدای خود محتاجید، تنها خداست که بی نیاز و شایسته ستایش است!

ب) موافقین مقصود از افعال الهی: .

این دیدگاه از سوی متکلمان معتزلی و شیعه و نیز علمای اسلامی ارائه شده است. آنان ضمن رد نظریه اشعری و تأکید بر اهداف افعال الهی، بر این باورند که بین هدف فعل و هدف موضوع تفاوت وجود دارد. آنچه محال است این است که خداوند در افعال خود برای خود هدفی داشته باشد، اما هدف و نیتی که از خلقت داده شده به هیچ وجه با کمال و تعالی ذات خداوند و ایثار ذاتی منافات ندارد. چنان که محقق طوسی می نویسد: «انکار عمدی افعال خداوند، مستلزم بیهودگی است و باز پس دادن آن به خدا لازم نیست».

۸۵۸۵۸۵۱ دلیل عقلی: ۸۵۸۵۸۵۲

«اگر در کار او غرض نباشد، باید بیهوده عمل کند، زیرا عملی که از روی نیت نباشد، باطل و باطل است، و فعل باطل، قبیح است، و صدور آن غیر ممکن است. از حکیم، و چون خداوند متعال حکیم است، محال است که عمل بی هدفی از او صادر شود».[14]

علامه طباطبایی نیز می نویسد: [15] آفرینش انسان و جهان کار خداست و خداوند راضی است که کار بیهوده و بی هدف انجام دهد و پیوسته بیافریند و روزی دهد و بمیرد و دوباره بیافریند. رزق و روزی می دهد و می میرد و اصلاح می کند و باز می گرداند.زندگی بدون اینکه در این آفرینش غایت ثابتی بخواهد و هدف ماندگاری را دنبال کند. بنابراین ناگزیر است که برای خلقت جهان و انسان هدف ثابتی وجود داشته باشد و البته سود و منفعت آن بدون نیاز نصیب خداوند نشود و هر چه که باشد به موجودات باز خواهد گشت. . بنابراین باید گفت که جهان و انسان به سوی خلقت دائمی و وجودی کاملتر که فنا و انحطاط را نمی پذیرد در حرکت است.

دلیل انتقال:

دلایل ارائه شده توسط متکلمان در این مقوله مبتنی بر آیاتی است که بیهودگی و بطلان صحنه آفرینش را رد می کند و به آفرینش «حقیقی» آسمان ها و زمین و هر آنچه در میان است اشاره می کند. در مواردی به وضوح از بازگشت مخلوقات به سوی خداوند سخن گفته و در آیات دیگر هدف خاصی را از خلقت آسمان ها و زمین و انس و جن بیان کرده است. برخی از این آیات عبارتند از:

«و در خلقت آسمانها و زمین پروردگار ما می اندیشند، منزهی تو چیست آن خلقت»; (آل عمران/191) و در اسرار خلقت آسمانها و زمین می اندیشند (و می گویند:) بارالها! تو آنها را بیهوده خلق نکردی! بهشت تو!

«ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست جز به حق نیافریدیم». (سوره احقاف/3) ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست جز به حق آفریدیم.

«و او بود که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و تخت او بر آبهای آب بود. (سوره هود/7) او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز [شش دوره] آفرید و عرش (حاکم) او بر روی آب (به خاطر این خلقت) بود تا شما را بیازماید که کدام یک از اعمالتان بهتر است. !

«و چرا جن و انس را جز براى عبادت آفریدى»; (سوره ذاریات/56) جن و انس را فقط برای عبادت خود آفریدم.

نتایج حکمت الهی

الف) رابطه حکمت و عدالت خداوند:

با تأمل در معناي حكمت عملي مبتني بر نهي خداوند از منكر، روشن مي شود كه صفت صالح از اركان ذاتي آن است. به عبارت دیگر چون خداوند متعال حکیم است هیچ کار زشتی انجام نمی دهد و چون ظلم یکی از مصادیق اعمال زشت و قبیح است پس خداوند هیچ ظلمی نمی کند و همه افعال خداوند عادلانه است.

b) مأموریت رد شده به دلیل:

متکلمان عدلیه (شیعه و معتزله) بر این باورند که وظیفه مالیتک (یعنی مجبور کردن انسان به کاری که قادر به انجام آن نیست) از نظر عقل یک امر زشت و ناعادلانه است و از آنجا که خداوند حکیم است. و محال است که مرتکب ظلم شود، هرگز کسی را مجازات نخواهد کرد. علامه حلی می فرماید: «بر اساس اصل حکمت، محال است خداوند فردی را که توانایی انجام کاری را ندارد، مجبور کند».[16]

ج) وجوب احسان به خدا:

احسان در اصطلاح متکلمان عملی است که مکلف را به اطاعت و ترک گناه برمی انگیزد.[17] مهمترین دلیل بر وجوب احسان، اصل حکمت الهی است. خواجه نصیرالدین طوسی در این باره می نویسد: «دلیل وجوب لطف این است که تحقق مقصود (خداوند) به آن بستگی دارد. [18] تبیین مبتنی بر پذیرش اصل حکمت خداوند است. ، مخلوقات برای هدفی آفریده شده اند، چنانکه در قرآن می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ الْعَبادِینَ» (سوره ذاریات/56). بنابراین از آنجا که خداوند متعال کارها را بیهوده و بیهوده انجام نمی دهد و تمام اعمال او هدفی دارد، لازم است انسان به هدف و مقصود مورد نظر خود برسد و همه مصالح و شرایط لازم را فراهم کند و آن چیزی نیست جز قانون لطف

مرتبط:  من چرا شب که میشه وقت قرصه از تتلو

د) خودمختاری انسان:

یکی دیگر از نتایج پذیرش اصل حکمت الهی، مختار بودن انسان در افعال است. زیرا وادار ساختن انسان به انجام وظیفه و تمجید یا سرزنش (پاداش و جزا) کاری که مجبور به انجام آن شده است، از نظر عقل و حکمت کاری زشت و ناعادلانه است. در حالی که بر اساس اصل حکمت، خداوند اعمال زشت و غیر قانونی انجام نمی دهد، بنابراین انسان در انجام اعمال خود مختار است نه اجبار.

پاورقی

↑ فیومی، مصباح المنیر، ۱۴۱۴ق، ذیل کلمه سلطنت; راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، 1412ق، ص 138. 248.

↑ قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، چاپ پنجم، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص 138. 2، ص. 164، ماده تصمیم.

↑ طباطبایی، المیزان، 1417، ج19، ص531.

↑ همان، جلد ۱۴، صفحه ۴۰۵.

↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، توحید، صفات و عدل الهی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1383، ص. 129.

↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1407ق، ص301.

↑ کشف المراد، ص301.

↑ سبحانی، جعفر و محمد رضایی، محمد، اندیشه اسلامی، قم، معارف، 1384، ج1، ص113-112.

↑ فخر رازی، شرح اسماء الله الحسنی، 1410ق، صص. 279-280.

↑ اندیشه اسلامی، جلد 1، ص. 113.

↑ عبدالرزاق لاهیجی، پایتخت ایمان، انتشارات الزهرا، ص. 73.

↑ مشکور، محمدجواد، سیر کلام در فرق اسلام، تهران، شرق، ص. 217.

↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاتقاد، علامه حلی، 1419ق، ص306.

↑ شهرشتنی حائری، قرن هشتم باب یازدهم تفسیر و ترجمه، مرکز نشر کتاب، ص. 114.

↑ طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام، انتشارات بنیاد علمی کلام و فلسفه، ص104.

↑ حلی، حسن بن یوسف، دلایل الصادق، تهران، مکتب النجاه، ج 1، ص 138. 1، ص. 424.

↑ کشف المراد، ص324.

↑ همینطور.

مراجع

عبدالرضا آتشین صدف، حکمت الهی، دفتر خاطرات پژوهشی، تاریخ بازیابی: 15 بهمن 1392.

موارد مشابه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مساله معاد از دو راه قابل اثبات است نخست از راه عقلی مانند برهان حکمت و عدالت دوم راه نقلی مانند آیات در مورد معاد. در این مقاله راه اول را بررسی می‌کنیم.

1- ادله عقلی معاد

[ویرایش]
ادله عقلی معاد فراوان است که به مشهورترین آن ها اشاره می‌نماییم.

1.1 – برهان حکمت

براساس اینکه خداوند حکیم است آفرینش الهی بیهوده و بی‌هدف نیست بلکه محبت به خیر و کمال که عین ذات الهی است بالاصاله به خود ذات و بالتبع به آثار آن که دارای مراتبی از خیر و کمال هستند تعلق گرفته و از این رو، جهان را به گونه‌ای آفریده است که بیشترین خیر و کمال ممکن بر آن مترتب شود و بدین ترتیب صفت حکمت اقتضا می‌کند که خداوند مخلوقات را به غایت و کمال لایق به خودشان برساند ولی از آنجا که جهان مادیت، دار تزاحمات است و خیرات و کمالات موجودات مادی با یکدیگر تعارض پیدا می‌کند مقتضای تدبیر حکیمانه الهی این است که به صورتی آنها را تنظیم کند که مجموعاً خیرات و کمالات بیشتری بر آنها مترتب شود، و به دیگر سخن جهان، دارای نظام احسن باشد.
باتوجه به اینکه انسان، دارای روح قابل بقا است و می‌تواند واجد کمالات ابدی و جاودانی گرددد آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه با کمالات مادی نیست؛ اگر حیات او منحصر به همین حیات دنیوی محدود باشد با حکمت الهی، سازگار نخواهد بود. مخصوصاً با توجه به اینکه حیات دنیوی، توام با رنجها و سختیها و ناگواریهای فراوان است.
راستی، اگر زندگی انسان جز این نمی‌بود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعی و اجتماعی، دست و پنجه نرم کند تا لحظاتی را با شادی و لذت بگذارند و آنگاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی‌که بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً روز از نو و روزی از نو.
بدیهی است نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان، جز پوچ گرایی نخواهد بود.
از سوی دیگر، یکی از غرایز اصیل انسان، حب به بقا و جاودانگی است که دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است و حکم نیروی محرک فزاینده‌ای را دارد که او را بسوی ابدیت، سوق می‌دهد و همواره بر شتاب حرکتش می‌افزاید. اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی جز این نیست که در اوج شتاب حرکت، به صخره‌ای برخورد کند و متلاشی شود آیا ایجاد آن نیروی فراینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟! پس وجود چنین میل فطری، هنگامی ‌با حکمت الهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به فنا و مرگ، در انتظار او باشد.
حاصل آنکه با ضمیمه کردن این دو مقدمه ـ یعنی حکمت الهی، و امکان زندگی ابدی برای انسان ـ به این نتیجه می‌رسیم که می‌باید زندگی دیگری برای انسان، ورای این زندگی محدود دنیوی، وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد.
و می‌توان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد و به ضمیمه حکمت الهی، آن را برهان دیگری به حساب آورد.
ضمناً روشن شد که زندگی ابدی انسان باید دارای نظام دیگری باشد که مانند زندگی دنیا مستلزم رنجهای مضاعف نباشد و گرنه ادامه همین زندگی دنیوی حتی اگر تا ابد هم ممکن می‌بود با حکمت الهی، سازگار نمی‌بود.

1.2 – استدلال های حقوقی

در این جهان، انسانها در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد، آزادند. از یک سو، کسانی یافت می‌شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می‌کنند و از سوی دیگر، تبهکارانی دیده می‌شوند که برای رسیدن به هوسهای شیطانی خودشان، بدترین ستمها و زشتترین گناهان را مرتکب می‌گردند و اساساً هدف از آفرینش انسان در این جهان و مجهز ساختن او به گرایشهای متضاد و به نیروی اراده و انتخاب، و به انواع شناختهای عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دوراهیهای حق و باطل و خیر و شر این است که در معرض آزمایشهای بی‌شمار، واقع شود و مسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و کیفر آنها برسد؛ و در حقیقت سراسر زندگی دنیا برای انسان، آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است و حتی در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و تکلیف و انجام وظیفه نیست.
اما می‌بینیم که در این جهان، نیکوکاران و تبهکاران، به پاداش و کیفری که درخور اعمالشان باشد نمی‌رسند و چه بسا تبهکارانی که از نعمتهای بیشتری برخوردار بوده و هستند و اساساً زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد مثلاً کسی که هزاران شخص بی گناه را به قتل رسانیده است نمی‌توان او را جز یک بار، قصاص کرد و قطعاً سایر جنایاتش بی‌کیفر می‌ماند در صورتی که مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچکترین کار خوب یا بدی انجام دهد به نتیجه آن برسد.
پس هم چنان که این جهان، سرای آزمایش و تکلیف است باید جهان دیگری باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد و هر فردی به آنچه شایسته آن است نایل گردد تا عدالت الهی، تحقق عینی یابد!
ضمناً از همین بیان، روشن می‌شود که جهان آخرت، جای انتخاب راه و انجام تکالیف نیست.

2 – معاد در قرآن

[ویرایش]
آیات قرآن کریم، پیرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرین آن را می‌توان به پنج دسته، تقسیم کرد:
۱ـ آیاتی که بر این نکته، تاکید می‌کند که برهانی بر نفی معاد، وجود ندارد. این آیات، به منزله خلع سلاح منکرین است.
۲ـ آیاتی که به پدیده های مشابه معاد، اشاره می‌کند تا جلوی استبعاد را بگیرد.
۳ـ آیاتی که شیهات منکرین معاد را رد، امکان وقوع آنرا تثبیت می‌کند.
۴ـ آیاتی که معاد را به عنوان یک وعده حتمی‌و تخلف ناپذیر الهی، معرفی می‌کند و در واقع، وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق، اثبات می‌نماید.
۵ـ آیاتی که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد.
در حقیقت، سه دسته اول، ناظر بر امکان معاد؛ و دو دسته اخیر، ناظر به وقوع و ضرورت آن است.

3 – ادله منکران معاد

[ویرایش]
یکی از شیوه های احتجاج قرآن با صاحبان عقاید باطل این است که از آنان، مطالبه دلیل می‌کند تا روشن شود که عقاید ایشان پایه عقلی و منطقی ندارد، چنان که در چندین آیه، آمده است:
قل هاتوا برهانکم…
بگو (ای پیامبر) دلیلتان را بیاورید.
و در موارد مشابهی با این لحن می‌فرماید که صاحبان این عقاید نادرست، ((علم)) و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارند بلکه به ((ظن)) و گمان بی دلیل و مخالف با واقع، بسنده کرده اند.
و در مورد منکرین معاد هم می‌فرماید:
و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون.
و (کافران) گفتند: جز این زندگی دنیا حیاتی نیست که می‌میریم و زندگی می‌کنیم و جز روزگار، چیزی ما را نابود نمی‌کند (در صورتی که) به این مطلب، علمی‌ندارند و تنها گمانی می‌برند.
هم چنین در آیات دیگری بر این نکته، تاکید شده که انکار معاد، تنها گمان بی دلیل و نادرستی است
البته ممکن است گمانهای بی دلیل در صورتی که موافق هوای نفس باشد مورد قبول هوی پرستان، واقع شود
و در اثر رفتارهای متناسب با آنها و ارتکاب گناهان تدریجاً به صورت اعتقاد جزمی، جلوه کند
و حتی شخص بر چنین اعتقادی پافشاری نماید.

4- پاسخ قرآن به منکران معاد

[ویرایش]
قرآن کریم، سخنان منکرین معاد رانقل کرده است که غالباً چیزی بیش از استبعاد نیست و احیاناً اشاره به شبهات ضعیفی دارد که منشا استبعاد و شک در امکان معاد شده است

بنابراین، از یک سو، پدیده های مشابه به قیامت احضار می شود تا حذف شود، اموری که به یک معنا شبیه به یکدیگر هستند، تصمیم واحدی خواهند داشت; اعم از اینکه حکم در مورد امکان باشد یا عدم امکان ((حکم الاخمل فی ما یجوز و مالا یجوز وحد)) و از طرفی بر پاسخ شبهات دلالت دارد تا شکی باقی بماند و احتمال قیامت وجود داشته باشد. کاملا برقرار است. اما این مقدار کافی نیست و علاوه بر قطعیت این وعده الهی و اتمام حجت برای مردم به وسیله وحی، دلالت بر اثبات عقلی بر وجوب معاد نیز دارد.

5-پدیده های نوع معاد

[ویرایش]

5.1 – رشد گیاه

زنده شدن انسان پس از مرگ، از آن جهت که حیات مسبوق به موت است شبیه روییدن گیاه در زمین، بعد از خشکی و مردگی آنست. از این رو، تامل در این پدیده که همواره در جلو چشم همه انسانها رخ می‌دهد کافی است که به امکان حیات خودشان بعد از مرگ، پی ببرند. و در واقع، آنچه موجب ساده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده عادت کردن مردم به دیدن آن است و گرنه از جهت پیدایش حیات جدید، فرقی با زنده شدن انسان، بعد از مرگ ندارد.
قرآن کریم برای دریدن این پرده عادت، مکرراً توجه مردم را به این پدیده جلب، و رستاخیز انسانها را به آن، تشبیه می‌کند
و از جمله می‌فرماید:
فانظر الی آثار رحمة الله کیف یحیی الارض بعد موتها ان ذلک لمحیی الموتی و هو علی کل شی قدیر
پس به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مرگش زنده می‌کند. تحقیقاً (همان زنده کننده زمین) زنده کننده مردگان (هم) هست و او بر هر چیزی تواناست.

مرتبط:  چرا مقدار نمک و اسید در نفت خام کم است

5.2 – خواب اصحاب کهف

قرآن کریم بعد از ذکر داستان شگفت انگیز اصحاب کهف که حاوی نکته های آموزنده فراوانی است می‌فرماید:
و کذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعد الله حق و ان الساعة آتیه لا ریب فیها…
بدین سان مردم را برایشان (اصحاب کهف) آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و قیامت خواهد آمد و جای شکی در آن نیست.
بی شک، اطلاع از چنین حادثه عجیبی که عده ای در طول چند قرن (سیصد سال شمسی = سیصد و نه سال قمری) خواب باشند و سپس بیدار شوند تاثیر خاصی در توجه انسان به امکان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زیرا هر چند هر خواب رفتنی شبیه مردن است (النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدن پس از مرگ؛ لیکن در خوابهای عادی، اعمال زیستی (بیولوژیک) بدن، بطور طبیعی ادامه می‌یابد و بازگشت روح، تعجبی را بر نمی‌انگیزد اما بدنی که سیصد سال از مواد غذائی، استفاده نکند می‌بایست طبق نظام جاری در طبیعت، بمیرد و فاسد شود و آمادگی خود را برای بازگشت روح، از دست بدهد. پس چنین حادثه خارق العاده ای می‌تواند توجه انسان را به ماورای این نظام عادی، جلب کند و بفهمد که بازگشت روح به بدن، همیشه در گروی فراهم بودن اسباب و شرایط عادی و طبیعی نیست. پس حیات مجدد انسان هم هر چند بر خلاف نظام مرگ و زندگی در این عالم باشد، امتناعی نخواهد داشت و طبق وعده الهی، تحقق خواهد یافت.

5.3 – زنده کردن حیوانات

قرآن کریم هم چنین به زنده شدن غیر عادی چند حیوان اشاره می‌کند که از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهیم (ع)و زنده شدن مرکب سواری یکی از پیامبران است که به داستان آن، اشاره خواهد شد. و هنگامی‌که زنده شدن حیوانی ممکن باشد زنده شدن انسان هم ناممکن نخواهد بود.

5.4 – رستاخیز افراد خاصی در جهان

از همه مهمتر، زنده شدن بعضی از انسانها در همین جهان است که قرآن کریم، چند نمونه از آنها را یادآور می‌شود. از جمله، داستان یکی از انبیای بنی اسرائیل است که در سفری عبورش به مردمی‌افتاد که هلاک و متلاشی شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم، دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زنده اش ساخت و به وی فرمود: چه مدت در این مکان، توقف کرده ای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت: یک روز یا بخشی از روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال در اینجا مانده ای! پس بنگر که از یک سوی، آب و نانت سالم مانده، و از سوی دیگر، مرکب سواریت متلاشی شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوانهای این حیوان را بر روی هم سوار می‌کنیم و دوباره گوشت بر آنها می‌پوشانیم و آنرا زنده می‌سازیم.
مورد دیگر، داستان گروهی از بنی اسرائیل است که به حضرت موسی (ع) گفتند: ما تا خدا را آشکار نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدای متعال آنان را با صاعقه ای هلاک کرد و سپس به درخواست حضرت موسی (ع) دوباره آنها را زنده ساخت.
و نیز زنده شدن یکی از بنی اسرائیل ـ که در زمان حضرت موسی (ع) به قتل رسیده بود ـ به وسیله زدن پاره ای از پیکر یک گاو ذبح شده به او که داستان آن در سوره بقره، ذکر شده و سوره مزبور به همین مناسبت نامگذاری گردیده، و ذر ذیل آن آمده است:
ذلک یحیی الله الموتی و یریکم آیاته لعلکم تعقلون
بدین سان خدا مردگان را زنده می‌کند و نشانه هایش را به شما می‌نمایاند باشد که با خرد دریابید.
هم چنین زنده شدن بعضی از مردگان به اعجاز حضرت عیسی (ع) را می‌توان نشانه ای بر امکان معاد، قلمداد کرد.

6 – پاسخ قرآن به شبهات منکران معاد

[ویرایش]
احتجاجاتی که قرآن کریم با منکرین معاد دارد و از لحن پاسخهایی که به سخنان آنان داده است به دست میآید که شبهاتی در اذهان ایشان بوده که ما آنها را براساس مناسبت پاسخهای به این صورت، تنظیم می‌کنیم:

6.1 – شک به استرداد متوفی

قبلاً اشاره کردیم که قرآن کریم در برابر کسانی که می‌گفتند: ((چگونه ممکن است انسان، بعد از متلاشی شدن بدنش مجدداً زنده شود؟)) پاسخی می‌دهد که مفادش این است: قوام هویت شما به روحتان است نه به اندامهای بدنتان که در زمین، پراکنده می‌شود.
از این گفتگو می‌توان استنباط کرد که منشا انکار کافران، همان شبهه ای بوده که در فلسفه به نام ((محال بودن اعاده معدوم)) نامیده می‌شود. یعنی آنان می‌پنداشتند که انسان، همین بدن مادی است که با مرگ، متلاشی و نابود می‌گردد و اگر مجدداً زنده شود انسان دیگری خواهد بود زیرا برگرداندن موجودی که معدودم شده محال است و امکان ذاتی ندارد.
پاسخ این شبهه از بیان قرآن کریم، روشن می‌شود و آن این است که هویت شخصی هر انسانی، بستگی به روح او دارد، و به دیگر سخن: معاد، اعاده ((معدوم)) نیست بلکه بازگشت(( روح موجود)) است.

6.2 – سوء ظن به عدم توانایی دوباره بدن

شبهه قبلی، مربوط به امکان ذاتی معاد بود، و این شبهه، ناظر به امکان وقوعی آن است. یعنی هر چند بازگشت روح به بدن،محال عقلی نیست و در فرض آن، تناقضی وجود ندارد ولی وقوع آن، مشروط به قابلیت بدن است و ما می‌بینیم که پدید آمدن حیات، منوط به اسباب و شرایط خاصی است که می‌بایست تدریجاً فراهم شود مثلاً نطفه ای در رحم، قرار گیرد و شرایط مناسبی برای رشدآن، وجود داشته باشد تا کم کم جنین کاملی شود و به صورت انسان در آید، ولی بدن که متلاشی شد دیگر قابلیت و استعداد حیات را ندارد.
پاسخ این شبهه آن است که این نظام مشهود در عالم دنیا، تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللی که در این جهان، براساس تجربه، شناخته می‌شوند اسباب و علل انحصاری نیستند، و شاهدش این است که در همین جهان، پدیده های حیاتی خارق العاده ای مانند زنده شدن بعضی از حیوانات و انسانها رخ داده است.
این پاسخ را می‌توان از ذکر چنین پدیده های خارق العاده ای در قرآن کریم به دست آورد.

6.3 – سوء ظن سوژه به قدرت

شبهه دیگر این است که برای تحقق یک پدیده، علاوه بر امکان ذاتی و قابلیت قابل، قدرت فاعل هم شرط است و از کجا که خدا قدرت بر زنده کردن مردگان داشته باشد؟!
این شبهه واهی، از طرف کسانی مطرح شده که قدرت نامتناهی الهی را نشناخته بودند، و پاسخ آن این است که قدرت الهی، حد و مرزی ندارد و به هر چیز ممکن الوقوعی تعلق می‌گیرد، چنانکه این جهان کران ناپیدا را با آن همه عظمت خیره کننده، آفریده است.
اولم یروا ان الله الذی خلق السموات والارض و لم یعی بخلقهن بقادر علی ان یحیی الموتی بلی انه علی کل شی قدیر.
مگر ندیدند (و ندانستند) خدایی که آسمانها و زمین را آفریده و در آفرینش آنها در نمانده است، می‌تواند مردگان را زنده کند؟ چرا، او بر هر چیزی تواناست.
افزون بر این، آفرینش مجدد، سختتر از آفرینش نخستین نیست و نیاز به قدرت بیشتری ندارد بلکه می‌توان گفت از آن هم آسانتر است زیرا چیزی بیش از بازگشت روح موجود نیست.
فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مرة فسینغضون الیک روئوسهم… و همچنین آیاتی که در سایر سور و آیات قرآن آمده است.
خواهند گفت: چه کسی ما را باز می‌گرداند (و مجدداً زنده می‌کند)؟ بگو: همان کسی که شما را نخستین بار آفرید. پس سرهایشان را نزد تو تکان خواهند داد (و از این پاسخ، تعجب خواهند کرد).
و هو الذی یبد الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه
و اوست کسی که آفرینش را آغاز می‌کند و سپس آن را باز می‌گرداند و آن (باز گرداندن) آسانتر است.

6.4 – شک در دانش فعال

شبهه دیگر این است که اگر خدا بخواهد انسانها را زنده کند و به پاداش و کیفر اعمالشان برساند باید از سویی بدنهای بی شمار را از یکدیگر تشخیص بدهد تا هر روحی را به بدن خودش باز گرداند؛ و ازسوی دیگر، همه کارها خوب و بد را به یاد داشته باشد تا پاداش و کیفر درخوری به هر یک از آنها بدهد. و چگونه ممکن است ابدانی که خاک شده و ذرات آنها درهم آمیخته شده را از یکدیگر باز شناخت؟ و چگونه می‌توان همه رفتارهای انسانها را در طول هزاران بلکه میلیونها سال، ثبت و ضبط کرد و به آنها رسیدگی نمود؟
این شبهه هم از طرف کسانی مطرح شده که علم نامتناهی الهی را نشناخته بودند و آن را به علوم ناقص و محدود خودشان قیاس می‌کردند. و پاسخ آن این است که علم الهی حد و مرزی ندارد و بر همه چیز، احاطه دارد و هیچ گاه خدای متعال چیزی را فراموش نمی‌کند.
قرآن کریم ازقول فرعون، نقل می‌کند که به حضرت موسی (ع) گفت:
فما بال القرون الاولی!
اگر خدا همه ما را زنده، و به اعمالمان رسیدگی می‌کند پس وضع آن همه انسانها پیشین که مرده و نابود شده اند چه می‌شود؟
حضرت موسی (ع) فرمود:
… علمها عند ربی لا یضل ربی و لاینسی.
علم همه آنها نزد پروردگارم در کتابی محفوظ است و پروردگار من گمراه نمی‌شود و چیزی را فراموش نمی‌کند.
و در آیه ای جواب دو شبهه اخیر به این صورت، بیان شده است:
قل یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم
بگو (ای پیامبر) مردگان را همان کسی زنده می‌کند که نخستین بار، ایشان را پدید آورده، و او به هر آفریده ای داناست.
قرآن کریم از یک سو، به عنوان پیامی‌که از طرف خدای متعال به بندگانش فرستاده شده بر تحقق معاد، تاکید می‌کند و آن را وعده حتمی‌و تخلف ناپذیر الهی می‌شمارد و بدین ترتیب حجت را بر مردم تمام می‌کند؛ و از سوی دیگر، به دلایل عقلی بر ضرورت معاد، اشاره می‌کند تا رغبت انسان نسبت به شناخت عقلانی را ارضا کند و حجت رامضاعف سازد.

7 – پاورقی

[ویرایش] 

8 – منبع

[ویرایش]
سایت بلاغ    
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حکمت به معنای منع و بازداشتن برای اصلاح است.

1- معنای لغوی حکمت

[ویرایش]
از نظر لغوی حکمت به معنای منع و بازداشتن برای اصلاح است. به همین جهت افسار اسب را «حکمه» می‌گویند زیرا اسب را از سرکشی و تمرد باز می‌دارد و او را مطیع و رام می‌سازد. همچنین فرمان‌های مولوی را از آن جهت «حکم» می‌گویند که مکلف را از انجام کارهای دلخواه خود باز می‌دارد و قاضی را «حاکم» نامیده‌اند زیرا حکم او مانع ضایع شدن حق و تعدی به دیگری می‌شود و نیز تزلزل در نزاع را برطرف می‌کند. تصدیق علمی را نیز به اعتبار اینکه از عارض شدن شک و تردید بر ذهن مانع می‌شود «حکم» می‌نامند. شایان ذکر است که لازمه مصونیت مورد حکم از هرگونه امر منافی، استواری و استحکام آن است بنابراین کلمه «حکمت» ملازم با خلل‌ناپذیری، استواری و استحکام است خواه مربوط به علم باشد و خواه مربوط به عمل.

2- کلمه حکیم در قرآن

[ویرایش]
مفسران گفته‌اند:حکیم کسی است که کارها را استوار و محکم کند. این کلمه مجموعا ۹۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است که فقط در پنج مورد صفت قرآن و در یک مورد صفت امر آمده، بقیه هم درباره حکیم بودن خداوند سبحان است.

مرتبط:  چرا از پلاستیک برای جلیقه ضد گلوله استفاده میشود

3 – معنای حکیم

[ویرایش]
حکیم به معنای متقن کار، و کسی است که هیچ عملی از وی از جهل و گزاف ناشی نمی‌شود، هر چه می‌کند با علم می‌کند، و مصالحی را در نظر می‌گیرد. حکیم کسی است که کار را جز به جهت مصلحت انجام نمی‌دهد، بلکه هر کاری صورت می‌دهد به خاطر این است که دارای مصلحتی است که انجام دادنش را بر ندادنش ترجیح می‌دهد.

4- انواع حکمت در علم کلام

[ویرایش]
حکمت در اصطلاح متکلمان در دو معنا به کار رفته است:
۱. حکمت بالمعنی الاعم
۲. حکمت بالمعنی الاخص

5- اقسام حکمت به معنای عام

[ویرایش]
حکمت به معنی اعم به حکمت علمی و حکمت عملی تقسیم می‌شود.

5.1 – حکمت علمی

حکمت علمی عبارت است از:بهترین علم به بهترین معلوم که مصداق آن، علم خداوند به ذات و افعال خویش است علامه حلی می‌گوید:«حکمت گاهی به معنای معرفت اشیا است… و معرفتی کامل‌تر از معرفت خداوند تعالی نیست. پس خداوند بدین معنا حکیم است.»

5.2 – معنای اول حکمت عملی

حکمت عملی نیز دارای دو معنا است:
به معنای اِحکام و اتقان آفرینش و تدبیر موجودات چنانکه علامه حلی می‌گوید:«گاهی منظور از حکمت، صادر شدن شی به گونه اکمل است… پس همانا افعال خداوند متعال در نهایت اِحکام و اتقان و نهایت کمال است. بنابراین خداوند به این معنا حکیم است.»

5.2.1 – دلایل معنای اول

بر استحکام و اتقان افعال الهی می‌توان سه دلیل ارائه نمود:
۱. مطالعه نظم و اسرار خلقت : از مطالعه جهان خلقت و دقت در آفرینش موجودات درمی‌یابیم که این نظام به بهترین صورت ممکن و به نحوی متقن و شایسته تحقق یافته است.
۲. تناسب اثر با موثر: اثر هر فاعلی باید با موثر خویش متناسب باشد. از این‌رو خداوند که کمال مطلق و پیراسته از هر عیب و نقصی است باید آثار و افعالش به بهترین شکل ممکن و در نهایت استواری و اتقان باشد. به عبارت دیگر نظامی بهتر از نظام کنونی و خلقت امکان تحقق نداشته است وگرنه خدایی که نیکوترین خالق جهان، قادر ، عالم مطلق و خیر محض است آنرا می‌آفرید. از این رو خداوند حکیم است و تمام مخلوقاتش در نهایت اتقان و استواری خلق شده‌اند.
۳. نبودن علتی بر نااستواری: علت‌های نااستواری و نقص یک فعل معمولا به جهل و نادانی یا به عجز و ناتوانی و عدم خیرخواهی فاعل مستند هستند و از آنجا که خداوند عالم مطلق، قادر مطلق و خیر محض است بنابراین محال است که فعل او نااستوار و ناقص باشد درنتیجه او حکیم است.

5.3 – معنای دوم حکمت عملی

دومین معنای حکمت عملی عبارت از تنزه و پیراستگی فاعل از اعمال قبیح و نارواست. بر این اساس هنگامی که می‌گوییم خداوند حکیم است به این معناست که خدای سبحان کار زشت، لغو و بیهوده انجام نمی‌دهد. چنانکه فخر رازی می‌نویسد:«حکمت عبارت از آنست که خداوند از انجام آنچه سزاوار نیست منزه است.» وی برای اثبات این معنا به دو آیه زیر استشهاد نموده است:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون‌» «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده‌ایم، و بسوی ما باز نمی‌گردید؟»
و نیز:
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلا»
«ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم.»

5.3.1 – دلیل عقلی معنای دوم

ایجاد افعال قبیح، لغو و بیهوده ناشی از جهل یا ناتوانی فاعل و یا نیازمندی اوست و چون خداوند کمال مطلق بوده و از همه این نقص‌ها پیراسته است هیچ‌گاه عمل زشت و بیهوده انجام نمی‌دهد. در نتیجه افعال او حکیمانه است.

6- حکمت به معنای خاص

[ویرایش]
به معنای غایی بودن افعال الهی و معلل بودن آنها به اغراض است. این معنا در حقیقت یکی از مصادیق مربوط به حکمت بالمعنی الاعم یعنی تنزه خداوند از فعل نارواست چنانکه لاهیجی درباره آن می‌نویسد:«بدان که اگر افعال خدای تعالی را غرض نبودی هر آیینه عبث بودی و صدور عبث ممتنع است از واجب الوجود.»

7- حکمت و هدف افعال الهی

[ویرایش]
یکی از مسائل مهم کلامی و فلسفی در خصوص افعال الهی این است که آیا برای کارهای خداوند سبحان، غایت و هدفی قابل تصور است یا خیر؟
در این زمینه دو دیدگاه قابل طرح است:

7.1 – کسانی که منکر قطعیت افعال الهی هستند

اشاعره معتقدند برای افعال الهی هیچ گونه حکمت و قصد و غرضی قابل تصور نیست و می‌گویند:«خدا هیچ کاری را برای غرضی نمی‌کند و اگر چنین کند محتاج و ناقص است و با آن غرض، خود را تکمیل می‌کند و این امر بر خدای تعالی محال است.»
نقد:در کتب کلامی به نظریه اشاعره چنین پاسخ داده شده است که اگر نتیجه و نفع فعل متوجه فاعل شود، دلالت بر نقص او دارد. اما اگر نتیجه و نفع فعل عاید دیگران شود، سخن از نقص و کاستی صحیح نیست. خداوند متعال نیز جهان را برای بهره‌مندی مخلوقات آفریده است. بنابراین درست نیست گفته شود که فاعل بالغرض به ناقص بالذات تعلق دارد که با تحصیل آن غرض، نقص خود را کامل می‌کند.به تعبیر دیگر، فاعل بالغرض بودن با غنی بالذات بودن هیچ تعارضی ندارد. بر این اساس فاعل بالغرض دو گونه است:۱- ناقص بالذات ۲- غنی بالذات.اگر غرض فاعل از صدور فعل، رفع نقصان و تحصیل نفع و فایده برای خود باشد، آن را«ناقص بالذات»خوانند اما اگر غرض فاعل از صدور فعل، تحصیل سود و فایده برای خود نباشد، بلکه نتیجه و نفع آن متوجه دیگران باشد، آن را«غنی بالذات»نامند. از دیدگاه متکلمان، هدف و غرض از نوع اول در مورد خداوند متعال صادق نیست.چون او بی‌نیاز مطلق و کمال محض است و هیچ کمبودی در ذات او راه ندارد. هر نقص و نیازی متوجه مخلوقات خداست.قرآن مجید می‌فرماید:
«یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید» «ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!»

7.2 – طرفداران خاتمیت افعال الهی

این دیدگاه از سوی متکلمین معتزلی و شیعی و همچنین حکمای اسلامی مطرح شده است. آنان ضمن نفی نظریه اشاعره و قایل شدن به اغراض در افعال الهی، معتقدند که میان غرض فعل و غرض فاعل، فرق است. آنچه محال است این است که خداوند در افعال خود هدفی برای خود داشته باشد، هدف و غرضی که عاید مخلوق گردد به هیچ وجه با کمال و علو ذات و استغنای ذاتی خداوند منافی نیست.چنانکه محقق طوسی می‌نویسد:« نفی غرض از افعال خداوند مستلزم عبث می‌باشد و بازگشت آن به خداوند لازم نیست. »
بر این مدعا ادله عقلی و نقلی مختلفی ارائه شده است:

7.2.1 – دلیل عقلی

«اگر غرضی در افعال او نباشد لازم آید که فعل عبث کند، زیرا فعلی که از روی غرض نباشد عبث و لغو است و فعل عبث قبیح است و صدور آن از حکیم محال است، و چون خدای تعالی حکیم است پس محال است که بی‌غرض فعلی از او صادر شود. »
علامه طباطبایی نیز می‌نویسد:« آفرینش انسان و جهان کار خداست و خدا منزه است از این که کار بیهوده و بی‌هدف انجام دهد و دائما بیافریند و روزی دهد و بمیراند و باز بیافریند و روزی دهد و بمیراند و همچنین درست کند و به هم زند بدون این که در این آفرینش، غایت ثابتی را بخواهد و غرض پابرجایی را تعقیب کند. پس ناچار برای آفرینش جهان و انسان هدف و غرض ثابت در کار است و البته سود و فایده آن به خدای بی‌نیاز نخواهند برگشت و هر چه باشد به سوی آفریده‌ها عاید خواهد شد.پس باید گفت که جهان و انسان به سوی یک آفرینش ثابت و وجود کامل‌تری متوجهند که فنا و زوال نپذیرد.»

7.2.2 – دلیل نقلی

دلایلی که از سوی متکلمان در این مقوله ارائه شده، با تکیه بر آیاتی است که عبث و بطلان را از صحنه آفرینش منتفی دانسته و بر خلقت«به حق» آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در میان آنهاست، تصریح کرده است.در برخی موارد نیز به صراحت از رجعت مخلوقات به سوی خدا سخن گفته و در بعضی آیات دیگر نیز غرض مشخصی را برای آفرینش آسمانها و زمین و همچنین انس و جن بیان داشته است. نمونه‌ای از آیات:
« وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک‌» یعنی:« و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می‌اندیشند (و می‌گویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده‌ای! منزهی تو!»
« ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَق‌.»
یعنی:« ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است جز بحق‌ نیافریدیم.»
« وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‌ سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» یعنی:« او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز (شش دوران‌) آفرید و عرش (حکومت) او، بر آب قرار داشت (بخاطر این آفرید) تا شما را بیازماید که کدامیک عملتان بهتر است!»
« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ » یعنی:« من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.»

8 – نتایج حکمت الهی

[ویرایش]

8.1 – رابطه بین حکمت خدا و عدالت

از تامل در معنای حکمت عملی مبنی بر تنزه خداوند از انجام افعال ناروا روشن می‌شود که صفت عدل از لوازم آن است. به عبارت دیگر چون خداوند سبحان حکیم است، هیچ کار زشتی انجام نمی‌دهد و از آنجا که ظلم یکی از نمونه‌های عمل زشت و قبیح است در نتیجه خداوند هیچ ظلمی انجام نمی‌دهد و همه کارهای خداوند عادلانه است.

8.2 – امتناع از انتقال بدون مجوز

متکلمان عدلیه ( شیعه و معتزله ) معتقدند تکلیف بما لا یطاق ( یعنی مکلف نمودن فرد به آنچه که توانایی انجام آن را ندارد) از نظر عقل امری زشت و نارواست و از آنجا که خداوند حکیم بوده و صدور فعل ناروا از او محال است هرگز کسی را تکلیف بمالایطاق نمی‌کند چنان‌که علامه حلی می‌گوید:« بر پایه اصل حکمت محال است خداوند فردی را که توانایی انجام کاری را ندارد بر انجام آن تکلیف نماید. »

8.3 – وجوب نیکی به خدا

لطف در اصطلاح متکلمان عبارت از فعلی است که انجام آن از طرف خداوند مکلف را به انجام طاعت و ترک معصیت برمی‌انگیزد. مهم‌ترین برهان وجوب لطف، اصل حکمت الهی است. خواجه نصیرالدین طوسی در این باره می‌نویسد:« دلیل بر وجوب لطف این است که تحقق غرض (خداوند) متوقف بر آن است. »
توضیح اینکه بر اساس پذیرش اصل حکمت خداوند، موجودات برای هدفی خلق شده‌اند چنانکه در قرآن فرمود:« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ». بنابراین از آنجا که خداوند سبحان کار عبث و بیهوده انجام نمی‌دهد و همه افعال او غایتمند است، لازم است برای نیل انسانها به غایت و هدف مطلوب خود، همه لوازم و زمینه‌های مناسب را مهیا فرماید و این چیزی جز قاعده لطف نیست.

8.4 – اراده آزاد انسان

از دیگر نتایج پذیرش اصل حکمت الهی مختار بودن انسان در افعال خویش است. زیرا تکلیف نمودن انسان مجبور و ستایش یا نکوهش ( پاداش و عذاب ) او بر کاری که بر انجام آن مجبور بوده است از نظر عقل و عقلا امری قبیح و نارواست. در حالی‌که بر اساس اصل حکمت، خداوند فعل قبیح و ناروا انجام نمی‌دهد بنابراین انسان در انجام افعال خویش مختار است و نه مجبور.

9 – پاورقی

[ویرایش] 

10 – ممنوع

[ویرایش]پژوهشکده باقرالعلوم.    

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. سلام دوست عزیز. من واقعا از خوندن این مقاله لذت بردم. نکاتی که در مورد تاثیر معاد بر حکمت الهی ارائه دادید، خیلی جذاب بودن. این مقاله کمک زیادی به فهم بهتر موضوع کرد. امیدوارم موفقیت های بیشتری کسب کنید.

  2. مقاله جالب و پر محتوا بود. من خیلی از خواندن این مقاله لذت بردم و بعضی از نکات جدید یاد گرفتم. از نویسنده بابت شرح منطقی و عمیق موضوع تشکر می‌کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا