چرا به دنیا می آییم

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، پاسخگویی به سؤالات و شبهات جامعه از وظایف حوزه های علمیه و مراکز دینی است. ایلمیای قم» پرداخت خواهد کرد.

– سوال

خداوند جهان را آفرید و انسانها به دنیا آمدند و یک روز همه می میرند و گروهی وارد بهشت ​​می شوند و گروهی به جهنم می روند. واقعا بعد از این داستان چه اتفاقی می افتد؟

– پاسخ

سوال اصلی این است که هدف از جاودانگی و خلوت انسان در بهشت ​​یا جهنم چیست؟

قبل از پاسخ به این سوال ذکر دو نکته ضروری است:

1. در روز قیامت عده ای به بهشت ​​و برخی دیگر به جهنم می روند. کسانی که به بهشت ​​رفته اند در آنجا جاودانه اند. اما کسانی که وارد جهنم شدند، بیشترشان از عذاب الهی نجات یافته و وارد بهشت ​​می شوند و برخی در جهنم می مانند زیرا در قرآن کریم گروه هایی مانند مشرکان، کافران، منکران آیات الهی به عذاب ابدی و ابدی تهدید شده اند. و بر اساس عبارت دعای کمیل، خلوت در عذاب مخصوص دشمنان است، یعنی کسانی که حق برایشان روشن شده، ولی از روی لجاجت راه باطل را ادامه می دهند. و ممکن است خداوند پس از مدتی همه گناهکاران را از عذابشان نجات دهد و این همان چیزی است که مورد رحمت الهی است. [1] بنابراین آنچه مسلم است سکوت و ابدیت در بهشت ​​است.

2. نكته ديگر اينكه: در زندگى دنيا براى انسان حالت خستگى و ملال و ملال به وجود مى آيد و گويى گمگشته اى دارد كه او را مى جويد و وقتى دستش به چيزى مى رسد. ، او فکر می کند که آن را پیدا کرده است و عاشق آن می شود. اما پس از مدتی احساس می کند که او نیست، بنابراین احساس خستگی و بی حوصلگی می کند و به دنبال چیز دیگری می گردد. اما در دنیای ماورا هیچ گاه خستگی و کسالت برای کسی پیش نمی آید و قرآن کریم بر این حقیقت تأکید می کند: لایبغون انها حولا (کهف، 108) یعنی هرگز درخواست خروج از این مکان را نخواهند کرد. و لذا اهل بهشت ​​حتی اگر همیشه در بهشت ​​باشند هرگز خسته نمی شوند. [2]

نکته کلیدی در این واقعیت نهفته است: حالت گمشده انسان در این دنیا به این دلیل است که انسان هنوز به معشوق واقعی و معشوق واقعی خود نرسیده است و بنابراین انسان همیشه برای آن تلاش می کند و به هر چیزی می رسد. گمشده واقعی خود را در خود نمی یابد، اما در عالم فراتر، انسان به معشوق واقعی خود می رسد که مانند ملاقات با پروردگار جهانیان است و وقتی انسان به معشوق واقعی خود رسید، در آرامش است و به دنبال چیزی نیست.

اما هدف از جاودانگی چیست؟ مشکل دو بعد دارد. یکی از ابعاد آن به انسان برمی گردد: هدف از جاودانگی انسان چیست؟ سپس به خدا برمی گردد. به عنوان خالق ابدیت، هدف خداوند از این خلقت چیست؟

اما در مقایسه با انسان، جاودانگی مطلوب در فطرت انسان است و هر انسانی ذاتاً طالب جاودانگی است و از این رو انسان ها می خواهند بیشتر عمر کنند[3] و فرزندی داشته باشند که با حضورشان بعد از او جاودانگی خود را احساس کنند. ، زیرا کودک مانند امتداد وجودش است. او انسان است، پس جاودانگی هدف و مطلوب انسان است، خود مانند هدف است، راه دیگری برای رسیدن به آن نیست، این فطرت است که خداوند در وجود انسان قرار داده است.

اما هدف جاودانگی در ارتباط با خداوند، در فلسفه اسلامی بحثی در مورد غایات مطرح شده است که علت غایی همیشه به علت فاعل برمی گردد و طبق آیات و روایات خداوند هدفی زمینی از خلقت انسان دارد. و آن عبادت خداست. و جن و انس را جز لیعبدون (ذاریات) آفریدیم و یک هدف محوری دارد و آن رسیدن به رحمت واسعه الهی است که بهشت ​​از نمونه های کامل آن است. «ولی من رحمت الله و رحمت قوم من» (هود، 119). و هدف والایی داشت که در حدیث قدسی آمده است: کنت کنزا در نهان من تو را دوست داشته ام و من خلقت خلق را می دانم و این هدف عالی دوست داشتن خداوند به ذات اوست [4] . که به دنبال آن عشق به آثار ذات او و شناخته شدن است. خود را دارد و این هدف متعالی، همان گونه که به نظام دنیا پیوند خورده است، با آن عالم نیز پیوند خورده است و اراده خداوند بر ذات و علم آن، انسان را جاودانه می کند. بنابراین جاودانگی انسان مخالف آن نیست. شواهد، اما بر اساس حکمت او، ناشی از جاودانگی و جاودانگی اوست.

——————————–

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:

1. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه سید محمد باقر حمدانی، قم، جامعه مدرسین، چاپ نهم، 1376، جلد 1، ص. 622، جلد 3، ص. 171، جلد 11، ص. 27، ج. 12، ص. 147.

2. مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، جلد چهارم، بخش معاد، قم، انتشارات صدرا.

3. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 1، ص 138. 4 و 5، جوادی آملی، قم، انتشارات اسراء، 1381

—————————-

سرنخ:

[1] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1387، ج5، ص467.

[2]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1372، ج2، ص524.

[3] مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، قم، مؤسسه امام خمینی، چاپ دوم، 1378، ج3، ص427.

[4] شیرازی، محمد، صدر المطلحین، الحکمه المطلیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1999م، ج2، ص285.

درس های مهم زندگی که یادگیری آنها زمان می برد

قبل از اینکه چیزی بفهمیم، به خود می آییم و می پرسیم: “چطور اینقدر دیر شد؟” پس بیایید زمانی را برای تأمل در زندگی خود اختصاص دهیم. برای درک آنچه واقعاً می خواهیم و نیاز داریم وقت بگذارید.

برای ریسک کردن وقت بگذارید. برای عشق ورزیدن، خندیدن، گریه کردن، یادگیری و بخشش وقت بگذارید. زندگی کوتاه تر از آن چیزی است که معمولاً به نظر می رسد.

در اینجا 10 چیز وجود دارد که باید قبل از اینکه خیلی دیر شود یاد بگیرید:

1- این لحظه زندگی ماست

زندگی ما بین لحظه تولد و لحظه مرگ ما نیست. زندگی ما بین حال و نفس بعدی اتفاق می افتد. حال – اکنون و اینجا – تمام چیزی است که زندگی به ما داده است. پس بیایید از هر لحظه نهایت استفاده را ببریم و بدون ترس و پشیمانی با مهربانی و آرامش زندگی کنیم. و با هر چیزی که داریم بهترین کار را انجام دهیم، زیرا این تمام چیزی است که از هر کسی، از جمله خودمان، انتظار داریم.

2- عمر طولانی نیست

این زندگی ماست و باید برای آن بجنگیم. بیایید برای آنچه درست است بجنگیم. برای باورهایمان بجنگیم. جنگیدن برای چیزهایی که برای ما مهم هستند، برای کسانی که دوستشان داریم و هرگز فراموش نمی کنیم که به آنها بگوییم چقدر برای ما مهم هستند. بیایید درک کنیم که ما خوش شانس هستیم زیرا هنوز فرصت داریم. پس بیایید یک لحظه بایستیم و فکر کنیم. بیایید امروز هر کاری را که باید انجام دهیم شروع کنیم. فردا دیر است

3- فداکاری هایی که امروز انجام می دهیم در آینده به نفع ما خواهد بود

وقتی صحبت از سخت کوشی برای رسیدن به یک هدف می شود، چه کسب مدرک، چه شروع یک کار جدید، یا هر موفقیت شخصی دیگری که به زمان و تعهد نیاز دارد، باید بپرسیم: “چند سال می خواهم بگذرانم؟” زندگی ام را بر خلاف دیگران زندگی کنم تا بقیه عمرم را طوری زندگی کنم که دیگران نمی توانند؟ »

4- وقتی وقت تلف می کنیم برده دیروز می شویم!

اما وقتی فعال هستیم، مثل دیروز برایمان دوستی دلسوز می‌ماند که به ما کمک می‌کند تا باری را از دوش خود برداریم. پس بیایید کاری کنیم که در آینده از خودمان تشکر کنیم. مطمئن باشیم که فردا از شروع امروز خوشحال خواهیم شد.

5- شکست فقط درسی است که باید آموخت

چیزهای خوب برای کسانی اتفاق می‌افتد که با وجود اینکه ناامید شده‌اند هنوز امیدوارند، برای کسانی که هنوز باور دارند با وجود اینکه طعم شکست را چشیده‌اند، برای کسانی که هنوز عاشق هستند، حتی اگر ضربه خورده‌اند. پس هرگز از اتفاقاتی که در زندگی ما افتاده است پشیمان نشوید، این اتفاقات قابل تغییر نیستند و ما نمی توانیم آنها را فراموش کنیم. بیایید به آنها به عنوان درس هایی نگاه کنیم که می توانیم از آنها یاد بگیریم و برای آینده خود استفاده کنیم.

6- ما مهمترین پیوندمان هستیم

خوشبختی زمانی حاصل می شود که بدون نیاز به تایید دیگران، احساس خوبی نسبت به خود داشته باشیم. قبل از اینکه بتوانیم با شخص دیگری رابطه سالم داشته باشیم، ابتدا باید با خودمان رابطه سالم داشته باشیم. ما باید از نظر خودمان احساس ارزشمندی و پذیرش کنیم تا بتوانیم با اطمینان به اطرافیانمان نگاه کنیم و با آنها ارتباط برقرار کنیم.

مرتبط:  چرا با ورود توده هوای سرد قطبی به کشور ما، میزان بارش در سواحل دریای خزر، افزایش پیدا میکند؟

7- اعمال مردم، راست می گویم

در زندگی با کسانی روبرو خواهیم شد که در زمان مناسب کلمات مناسب را بیان می کنند، اما در نهایت باید آنها را بر اساس اعمال و رفتارشان قضاوت کنیم. پس حواسمان به کار دیگران باشد. رفتار و اعمال آنها همه چیز را در مورد آنها به ما خواهد گفت.

8- اعمال کوچک مهربانی دنیا را زیباتر می کند

به کسانی که به نظر می رسد روز سختی را پشت سر گذاشته اند سلام کنید. با آنها مهربان باش مهربانی تنها سرمایه ای است که هرگز تمام نمی شود. و هر جا انسان هست، فرصت مهربانی است. بخشیدن را یاد بگیر، حتی اگر یک لبخند باشد. نه به این دلیل که ما چیزهای زیادی داریم، بلکه به این دلیل که می دانیم افراد زیادی هستند که می دانند چیزی ندارند.

9- پشت هر زندگی زیبا، نوعی درد نهفته است

زمین می خوریم، بلند می شویم، اشتباه می کنیم، زندگی می کنیم، یاد می گیریم. ما انسان هستیم، کامل نیستیم. ضربه خوردیم اما هنوز زنده ایم. به این فکر کنید که چقدر عالی است زنده بودن، نفس کشیدن، فکر کردن، لذت بردن و دنبال کردن چیزهایی که دوست داریم. گاهی اوقات در سفر زندگی ناراحت می شویم، اما هنوز زیبایی های زیادی باقی مانده است. حتی اگر صدمه دیده باشیم، باید بتوانیم دوباره بلند شویم، زیرا هرگز نمی دانیم در زندگی چه چیزی در انتظارمان است.

10- وقت گذاشتن و کسب تجربه درد را التیام می بخشد

سال ها پیش، وقتی از مادربزرگم پرسیدم چگونه بر درد غلبه کنم، او اینطور توضیح داد: به این دایره ها نگاه کنید. دایره های سیاه نشان دهنده تجربیات نسبی زندگی ما هستند. حلقه‌های من بزرگ‌تر هستند، زیرا سنم بالاتر است و تجربه بیشتری دارم. دایره های کوچک قرمز نشان دهنده اتفاقات بد و منفی در زندگی هستند. فرض کنید ما هر دو یک چیز بد را تجربه کردیم. می بینید که اندازه دایره قرمز برای هر دوی ما یکسان است، اما ببینید چند درصد از فضای دایره سیاه را اشغال می کند. رویداد بد شما بزرگتر به نظر می رسد زیرا نشان دهنده بخش بزرگی از تجربیات کلی زندگی شما است. چیزی که باید یاد بگیرید این است که یک رویداد جدی و بسیار ناراحت کننده در زندگی شما روزی بخشی از گذشته بزرگتر شما خواهد شد و دیگر چندان مهم به نظر نمی رسد.

۲.۹/۵ – (۱۵ امتیاز)

بدون شک برای همه ما مواقعی پیش آمده که مرتکب عملی شده ایم و از کاری که کرده ایم متعجب شده ایم: من! من! آیا من می توانستم چنین کاری انجام دهم؟ همه ما گاهی کارهایی انجام می دهیم که شگفت زده می شویم. گاهی حرف های دیگران که در انتقادات ما زده می شود ما را گیج و ناراحت می کند. بنابراین، برای اینکه خودمان را خوب جلوه دهیم، همیشه بسیاری از خواسته های خود را سرکوب کرده ایم. روزهایی هست که یکی از ما انتقاد می کند اما ما با تعصب و خشونت با او برخورد می کنیم. واقعیت این است که انتقاد به ما ربطی دارد که ما را خیلی ناراحت می کند!

چیکار کنم که کسی نفهمد چه چیزی به من مربوط می شود؟ چگونه می توانم خودم را به کسی معرفی کنم تا متوجه مشکلات من نشود؟ وای اگر دیگران بفهمند من خسیس هستم چقدر بد می شود. ما چیزهایی برای خودمان داریم که نمی خواهیم دیگران در ما ببینند و بفهمند. رازهایی که در صورت فاش شدن باعث رسوایی می شود. ما قسمت هایی را که نمی خواهیم دیگران ببینند، سایه می نامیم.

نظریه سایه یونگ یکی از مفاهیم شخصیتی کارل یونگ است که شامل ابعاد ناشناخته وجود انسان است. همه ما تصاویر و افکاری در سر داریم که مدام سعی می کنیم آنها را سرکوب کنیم تا در جوامع انسانی ادغام شویم. یونگ این افکار را که در ناخودآگاه ما قرار دارند به عنوان سایه های شخصیت تعریف می کند. سایه معادل موجودیت (id) در نظریه فروید است. سایه منبع انرژی ها و افکار خلاق و مخرب ماست.

سایه بخشی از وجود ماست که دیده نمی شود یا از آن غافلیم. گاهی اوقات سایه را می بینیم، اما حوصله عمل به آن را نداریم. سایه منفورترین قسمت وجود ماست و اگر انرژی آن بیشتر از نفس باشد، به صورت خشم یا افسردگی افسارگسیخته ظاهر می شود.

شناخت سایه ها یکی از اساسی ترین مفاهیم شناخت خود و دیگران است. سایه ها چیزهایی هستند که ما از آنها خجالت می کشیم و با تمام وجود آنها را سرکوب می کنیم و آنها را در اعماق روح خود بیرون می کنیم. اما بدون این که بدانیم این حجم از غفلت و سرکوب در حساس ترین لحظات زندگی ما مانند یک فوران آتشفشانی به وجود می آید و آنقدر ویرانی به بار می آورد که می تواند در یک لحظه زحمات سالیان ما را از بین ببرد. سایه ها بمب های ساعتی وجود ما هستند و تا زمانی که آنها را یاد نگیریم، این بمب های مخرب خنثی نمی شوند.

تفاوت های ظریف بسته به مردم و فرهنگ متفاوت است. همه ما کامل به دنیا می آییم، اما فرهنگ ما ایجاب می کند که فقط بخشی از طبیعت خود را زندگی کنیم و بقیه اجزای ذاتی خود را رد کنیم.

سایه اغلب در دهه چهارم زندگی ظاهر می شود. بحران معروف میانسالی، زمانی که دنیایی که ما ساخته ایم فرو می ریزد. چرا در حال فروپاشی است؟ زیرا از سایه ها ساخته شده و ناگهان سایه سهم خود را می طلبد. ما ناخودآگاه در سایه ها به همان اندازه که انرژی را صرف جنبه خالص وجود خود می کنیم، رشد می کنیم.

چرا باید در مورد سایه ها بدانیم؟

بسیاری از مردم از مواجهه با سایه درونی خود می ترسند. ما شرطی شده‌ایم که از جنبه‌های تاریک زندگی و شخصیت یا سایه‌ای که در درون ما نهفته است، بترسیم. وقتی افکار تاریک و منفی داریم یا رفتاری انجام می‌دهیم که غیرقابل قبول است، مچ‌هایمان را می‌گیریم، مثل موش می‌دویم، به سوراخ خود برمی‌گردیم و پنهان می‌شویم، و امیدواریم دعا کنیم که قبل از اینکه از سوراخ خود بیرون بیاییم، خطر برطرف شود. . . بودن

چرا ما داریم این کار را می کنیم؟ زیرا می ترسیم که هر چقدر هم که تلاش کنیم، هرگز نتوانیم از این قسمت از وجودمان فرار کنیم، و حتی اگر انکار یا سرکوب جنبه تاریک خود یک امر عادی تلقی شود، حقیقت این است که فرار از سایه تنها قدرت او را افزایش می دهد. . انکار تنها به درد، عذاب، پشیمانی و تسلیم بیشتر منجر می شود. اگر نتوانیم مسئولیت کشیدن سایه را به زیر سطح خودآگاه ذهن خود بپذیریم، سایه وجود ما را فرا می گیرد و سایه به جای کنترل، شروع به کنترل ما می کند و باعث ایجاد اثر سایه می شود. سپس قسمت تاریک وجود ما شروع به تصمیم گیری برای ما می کند و حق تصمیم گیری آگاهانه را از ما سلب می کند، خواه این باشد که چه غذایی بخوریم، چه مقدار پول خرج کنیم یا اینکه به آن وابسته باشیم یا حذف کنیم.

موارد مشابه

سایه ما را وادار می کند تا به گونه ای رفتار کنیم که هرگز تصورش را نمی کردیم و باعث می شود انرژی زندگی خود را صرف عادت های بد و رفتارهای تکراری کنیم. سایه ما را از بیان کامل خود، بیان حقیقت خود و داشتن یک زندگی معتبر باز می دارد. تنها با پذیرش دوگانگی است که می‌توانیم خود را از رفتارهایی رها کنیم که احتمالاً باعث سقوط ما می‌شوند. اگر هر چیزی را که هستیم قبول نکنیم، مطمئناً اثر سایه ما را شگفت زده خواهد کرد.

تا زمانی که خودمان را نپذیریم، اثر سایه این قدرت را دارد که ما را از شاد بودن باز دارد. اگر سایه نادیده گرفته شود، ما را از هماهنگ شدن باز می‌دارد، ما را از رسیدن به بالاترین اهدافمان باز می‌دارد و ما را قادر به زندگی کامل نمی‌کند.

هر چه اسرار پنهان بیشتری داشته باشیم، بیمارتر هستیم. زیرا این رازها به ما اجازه نمی دهد خودمان باشیم. وقتی با خود آشتی می کنیم، هستی همان سطح آرامش را به ما برمی گرداند.

اثرات مخرب سرکوب سایه

سایه در اعماق آگاهی ما مدفون است و ما یا دیگران مستقیماً از آن آگاه نیستیم، اما پیام آن روشن است. هر بار پیام هایی مانند «من خوب نیستم. من یک مشکل دارم. من دوستانه نیستم من سزوار آن نیستم. من بی ارزشم» از قسمتی از وجودت، بدان که سایه ات با تو حرف می زند، ما عموماً از رویارویی با این نیمه تاریک وجودمان می ترسیم و سعی می کنیم تا آنجا که ممکن است آن را فراموش کرده و آگاهانه سرکوب کنیم.

از بین بردن و پنهان کردن سایه ها می تواند آنها را رنگارنگ تر کند و قدرت بیشتری به آنها بدهد که در این حالت بیشتر بعد آگاهانه ما را اشغال می کند. در این حالت تمام رفتار ما توسط سایه ها کنترل می شود و نمی توانیم کاری را به درستی انجام دهیم. تنها با پذیرش دو بعدی بودن و داشتن جنبه تاریکی که از قبل در درون ما وجود دارد، به هر طریقی می‌توانیم کنترل اوضاع را در دست بگیریم.

مرتبط:  چرا لک لک ها روی یک پا میخوابند

به 2 دلیل نباید سایه را حذف کرد:

1- تعادل و سلامت روانی ما بستگی به این دارد که قسمت آگاه وجود ما و سایه بتواند با هم زندگی کند. بنابراین، از بین بردن سایه با قوی‌تر کردن آن، تعادل روانی ما را به هم می‌زند و باعث بروز انواع ناهنجاری‌ها و مشکلات روانی می‌شود.

2- سایه فقط جنبه منفی ندارد. همانطور که یونگ گفت: “اگر تمایلات تاریک سرکوب شده فقط بد بودند، مشکلی وجود نداشت. اگرچه سایه به طور کلی فروتن، بدوی، وحشی و غیرقابل پیش بینی است، اما مطلقاً شیطانی نیست و جنبه های مثبتی مانند ویژگی های استثنایی کودکانه و معصومانه را به نمایش می گذارد که می تواند اشتیاق به زندگی و زیبایی را در انسان ایجاد کند. به جای سرکوب سایه‌هایمان، باید همه جنبه‌های آن‌ها را بپذیریم و آن‌ها را به‌عنوان بخشی از آنچه که هستیم، بپذیریم، زیرا سایه ما شخصیت اصلی ما را در بر می‌گیرد. با حذف سایه، علاوه بر احساس عدم تعادل و ناهنجاری، خود را از ارزش ها و برکات آن نیز محروم می کنیم.

سایه ها گرانبهاترین هدایای ما را پنهان می کنند. تنها زمانی که با این ویژگی ها روبرو شویم، آزادی تجربه وجود کامل و باشکوه خود را، چه خوب و چه بد، تاریک و روشن به دست می آوریم. تا زمانی که ما نقش بازی می کنیم، با سرکوب سایه های خود پنهان می شویم و فرافکنی می کنیم، نمی توانیم واقعاً آزاد باشیم. با پذیرش سایه و در آغوش گرفتن تمام شخصیت خود، توانایی انتخاب آزادانه رفتارها و اعمال خود را داریم.

سایه های ما به ما می آموزند و راهنمایی می کنند. احساسات فانتوم تنها زمانی مضر هستند که آنها را سرکوب کنیم. وقتی سایه را حذف می کنیم، قطب مقابل آن را نیز حذف می کنیم. با انکار زشتی خود زیبایی خود را نیز کاهش می دهیم، با انکار ترس از شهامت خود می کاهیم و با انکار حرص و طمع خود نیز سخاوت خود را کاهش می دهیم.

دبی فورد می گوید: وقتی با سایه خود آشتی کنید، زندگی شما مانند کرم ابریشم تبدیل به یک پروانه زیبا می شود. دیگر نیازی نیست وانمود کنید که شخص دیگری هستید یا ثابت کنید که فردی صادق هستید. وقتی سایه خود را در آغوش می گیرید، نیازی به زندگی در ترس نیست. نعمت ها را در سایه خود بیابید تا در نهایت بتوانید از شکوه کامل وجود اصلی خود لذت ببرید. در این حالت، شما آزاد هستید تا زندگی ای را که همیشه آرزویش را داشتید بسازید.

هر رفتاری از سوی دیگران که به ما صدمه بزند ما را نیز به یادگیری بیشتر درباره خود سوق می دهد. (کارل یونگ)

ریشه های سایه

برخی از جنبه های سایه محصول تکامل ما هستند. مانند همه حیوانات، ما غرایز خشونت، رابطه جنسی و پرخاشگری را داریم، اما آنها را سرکوب کرده ایم تا با تمدن مدرن سازگار شویم. برخی از جنبه های سایه نیز محصول تربیت ماست. برای مثال، ویژگی ها و انگیزه های شخصیتی که باعث ترس، تنبیه و انتقاد می شوند، سرکوب شده و برای ادامه زندگی به ناخودآگاه منتقل می شوند.

بسیاری از معتادان و مجرمان تحت تأثیر سایه خود قرار می گیرند و در درون خود احساس جنگ داخلی دارند که بر درماندگی آنها تأثیر می گذارد. بیشتر اوقات، این سایه است که در مبارزه با معیارهای اخلاقی و ابرخود پیروز می شود. یک لحظه مردم به خود می آیند و می خواهند زندگی پاکی داشته باشند و لحظه ای دیگر سایه آنها بر خودآگاهی آنها غلبه می کند و مشتاقانه دنبال مصرف، تجاوز یا اعمال زشت می روند.

برای جلوگیری از قربانی شدن این سمت تاریک، باید از ویژگی های آن آگاه شویم و آنها را با شخصیت آگاه و خودآگاه خود مرتبط کنیم. خواسته های ناخواسته را بپذیرید و با آنها به عنوان جنبه های ناخوشایند وجودی که باید سرکوب شوند، رفتار نکنید.

اگر سایه ها برای ما ناشناخته باقی بمانند، می ترسیم که چیزهایی در درون ما وجود داشته باشد که هر چیزی را که در زندگی ما دوست داریم از بین ببرد. اما اگر آن را بشناسیم و نسبت به آن بینش پیدا کنیم، متوجه می شویم که نیرویی دارد که می تواند ما را به یک زندگی مثبت با تغییرات خوب هدایت کند.

سایه زنی

معمولاً هر چیزی که در شخصیت دیگران به ما آسیب می زند بخشی از سایه خود ماست. غالباً رنجش ما نسبت به دیگران به دلیل مشکل حل نشده ای در درون خودمان است. هر قضاوتی که در مورد دیگران انجام می دهیم معمولاً فرافکنی چیزی است که در سایه خود ما نهفته است. ما معمولاً نقاط ضعف خود را به دیگران نسبت می دهیم و چیزهای منفی که در مورد دیگران می گوییم در واقع همان چیزهایی است که باید به خودمان بگوییم. هرکسی که سایه خود را نادیده بگیرد، آن را به دنیای اطراف خود و به ویژه به دیگران نشان می دهد.

مثلاً اگر دیگران را تحمل نکنم، به احتمال زیاد حقارت خود را به آنها نسبت می دهم. اگر از تکبر دیگران رنج می برم به این دلیل است که تکبر خودم را نمی پذیرم. این می تواند غروری باشد که من در زندگی فعلی خود نشان می دهم و وجود آن را انکار می کنم. معمولاً رنجش ما نسبت به رفتار دیگران به دلیل یک جنبه حل نشده در درون ماست.

به آنچه در مورد دیگران می گویید یا فکر می کنید توجه کنید و سعی کنید این ویژگی ها را در خود بشناسید. ما حتی سمت روشن سایه خود را به نمایش می گذاریم. هر کیفیتی که در دیگران تحسین می کنید به طور بالقوه در شما وجود دارد و نیاز به توجه و پرورش دارد. اگر عظمت دیدی عظمت خودت است. پس هر آنچه را که در دیگران به عنوان انتقاد یا تحسین می بینید، آنها را به عنوان سایه تاریک یا روشن خود بپذیرید و سعی کنید پیام آنها را درک کنید. به این ترتیب شاهد تولد بخش جدیدی از وجود یکپارچه خود خواهید بود که غنا و عظمت بیشتری به زندگی شما خواهد بخشید.

بسیاری از سایه های ما به قدری هوشمندانه از دید پنهان هستند که تقریباً غیرممکن است پیدا شوند. اگر پدیده فرافکنی وجود نداشت، شاید تمام زندگی از چشم ما پنهان می ماند. برخی از ما در 3-4 سالگی این ویژگی ها را پنهان می کردیم. تصور کنید روزی در کودکی هنگام خانه‌بازی، سکه‌ای را پنهان کرده‌اید. تقریباً غیرممکن است که این رویداد را پس از 40 سال به خاطر بسپارید، چه رسد به اینکه بدانید سکه را کجا پنهان کرده اید. فرافکنی نسبت به دیگران به شما امکان می دهد این قطعه پنهان را پیدا کنید.

مالک سایه خود باشید

مالکیت سایه خود یعنی رسیدن به نقطه کانونی درونی که در غیر این صورت نمی توان به آن رسید. در واقع داشتن سایه نوعی مدیریت آگاهانه سایه به منظور ایجاد تعادل لازم است. ما می توانیم قسمت تاریک وجود خود را از دیگران و از کل جامعه پنهان کنیم، اما هرگز نباید آن را از خودمان پنهان کنیم.

اگر بتوانید سایه های خود را بشناسید و آنها را بپذیرید، تحول مهمی در وجود شما رخ خواهد داد. با پذیرش ویژگی های منفی وجود خود، دیگر نیازی به اعتبارسنجی نداریم. از تمام فشارها و مشکلاتی که برای جلب رضایت دیگران متحمل می شویم رها می شویم و آزادی و آسایش دلپذیری را تجربه خواهیم کرد. با پذیرش سایه های خود به این حقیقت پی می بریم که موجودی واحد هستیم. ما هم ارزشمندیم و هم بی ارزشیم، هم زشتیم و هم زیبا، هم تنبلیم و هم محترمیم. وقتی باور کنیم که فقط می‌توانیم این یا آن باشیم، کشمکش‌ها و کشمکش‌های درونی‌مان ادامه خواهد داشت، زیرا در این صورت فقط می‌خواهیم ویژگی‌های «خوب و خوب» را داشته باشیم. اما اگر همه ی ویژگی های هستی را بپذیریم، می فهمیم که هر یک از ویژگی های ما حاوی تربیتی برای ماست.

اگر واقعاً به دنبال آرامش و آزادی درونی هستید، یگانگی خود را در آغوش بگیرید. تسلیم شوید و از مبارزه، دفاع از خود، تظاهر و تلاش برای جلب رضایت دیگران دست بردارید. وجود خود را انکار نکنید و به خودتان دروغ نگویید. برای کامل بودن تلاش نکنید، در عوض سعی کنید نور و تاریکی را با هم ادغام کنید و در آغوش بگیرید.

مرتبط:  چرا جهان اجتماعی را جهان فرهنگی می نامند تحلیل فرهنگی

آیا این بدان معناست که من باید به همان اندازه که تاریک هستم روشن باشم یا به همان اندازه که خلاق هستم مخرب باشم؟ پاسخ بله است؛ اما معنای بزرگی دارد! دانستن اینکه چگونه و کجا باید بهای تاریکی را پرداخت و تا حدودی آن را کنترل کرد. این را باید گفت زیرا ناخودآگاه نمی تواند بین عمل واقعی و عمل نمادین تفاوت قائل شود. این بدان معنی است که ما می توانیم با آرمان های خوبی زندگی کنیم و بهای تاریکی را به طور نمادین بپردازیم. اعمال نمادین در واقع زندگی ما را بدون آسیب رساندن به کسی متعادل می کند. (مثل زدن به بالش، نوشتن اشعار و متون بد و غیره)

هر یک از ما باید بدانیم که غفلت از جنبه تاریک طبیعت خود به معنای ذخیره یا تشدید تاریکی است. بنابراین، با دانستن اینکه چه کسی سایه ما را حمل می کند، از فرافکنی آن دست برداریم و مسئولیت کامل آن را بر عهده بگیریم. افرادی که سایه خود را دیده اند و صاحب آن هستند، راحت زندگی می کنند. ای کاش سایه به همین سادگی بود که گفتیم و به سرعت کشف می شد، اما حیف که سایه ها به راحتی دیده نمی شوند و از چشم ما پنهان می مانند.

ما در هنر تغییر چهره خود استاد هستیم. ما دیگران را فریب می دهیم؛ اما در عین حال اشتباه می کنیم. اگر کاملا راضی و خوشحال نیستید یا به آرزوهایتان نمی رسید، بدانید که این دروغ ها شما را از این کار باز می دارند.

سایه دوست داشتنی

چرا در شروع یک رابطه اینقدر دوست داریم؟ چرا عاشق می شویم؟ زیرا همانطور که هنر یکدیگر را نمی‌دانیم (و اغلب هم نمی‌دانیم)، عاشق درونیاتی می‌شویم که به دیگری فرافکنی کرده‌ایم.

نقل قولی از مادر ترزا وجود دارد که می گوید: «عشق مرکز هستی است. » ما آفریده شده ایم تا دوست داشته باشیم و دوست داشته باشیم. » عشق زمینی یا عشق عاشقانه مانند یک سایه رفتار می شود. عشق رمانتیک یا عاشق شدن با عاشق بودن فرق دارد. دوست داشتن همیشه تجربه ای نسبتا ملایم تر و انسانی تر است. اما عاشق شدن بسیار اغراق آمیزتر و مهمتر است.

عاشق شدن یعنی فرافکنی بالاترین و گرانبهاترین بخش وجودت به شخص دیگری. گفته می شود که اکثر ازدواج ها در دنیای غرب با این فرافکنی شروع می شود، سپس دوره ای از سرخوردگی را پشت سر می گذارد و سپس بیشتر انسان می شود.

سایه در ازدواج بسیار مهم است و بسته به وجدان خود می توانیم رابطه را ایجاد یا قطع کنیم. همانطور که می دانیم هر فضیلتی در این دنیا از نقطه مقابل خود تشخیص داده می شود. روشنایی بدون تاریکی معنا ندارد، مردانگی بدون زنانگی چیزی نیست. توجه بدون طرد معنا ندارد. وقتی آگاهانه به سایه نزدیک می‌شویم، جنبه بسیار قدرتمندی از شخصیت خود را می‌بینیم که تقریباً به طور جهانی از آن دور شده و از آن اجتناب می‌شود. بنابراین وارد حوزه تضاد می شویم. ما از تعارض متنفریم زیرا تجربه کردن آن بسیار دردناک است، اما دقیقاً تجربه مستقیم واقعیت است که بیشترین بینش را ارائه می دهد. بنابراین انتقال انرژی از تناقض به تناقض به معنای گامی بلند در رشد و تکامل ماست.

سایه می تواند سازنده و خلاق باشد

سایه با وجود جنبه‌های منفی و مخربی که دارد، می‌تواند سازنده و آموزنده باشد، مشروط بر اینکه از اصل هم ارزی نیروها استفاده شود. در واقع سایه، جوهره زنده اصلی دگرگونی، منبع بیداری (خود انگیختگی)، سرچشمه آفرینش و خلاقیت و خاستگاه عواطف و نیروهای مترقی و فزاینده است.

نیمه تاریک و منفی شخصیت به اندازه نیمه روشن و مثبت، خلاق و سازنده است. اما چگونه است که ذهن انسان همواره به دنبال ایجاد شکاف آشتی ناپذیری بین عناصر خود است; این مرزبندی های صنفی و مصنوعی از کجا و چگونه شکل می گیرد؟ رابرت جانسون منشأ این گسست را در فرهنگ جامعه و در فرآیند اجتماعی شدن افراد می داند. او معتقد است نوزاد انسان در ابتدا یکپارچه و کامل به دنیا می آید، اما فرهنگ جامعه به تدریج آن را از سادگی، پاکی و سرزندگی دور می کند.

آشتی با سایه

اگر نتوانیم با خود سایه خود کنار بیاییم، همیشه در بخشی از خود احساس بدی نسبت به خود خواهیم داشت. وقتی باور “من بد هستم” در ضمیر ناخودآگاه شما سوزانده شود، ناخواسته خود را از بسیاری از برکات زندگی محروم خواهید کرد. اما با پذیرفتن سایه ها، خودمان را همانگونه که واقعا هستیم می پذیریم و دوست داریم. وقتی خودتان را دوست دارید، به طور طبیعی رویاها و علایق خود را دنبال می کنید.

راه هایی برای شناخت نیمه تاریک وجودمان

1- فرافکنی را بشناسید:

ما ویژگی هایی را که در خود انکار می کنیم به دیگران فرافکنی می کنیم. در واقع من صفاتی را که در درون خود پنهان کرده ام به دیگران نسبت می دهم تا خود و دیگران از آن ها آگاه نباشم تا در عمق وجودم احساس کنم این صفات متعلق به دیگری است نه من. وقتی انگشت را به سمت کسی بگیریم، در همان حالت، سه انگشت ما هدف قرار می گیرد.

بیایید تمرین کنیم و ببینیم چه ویژگی هایی در دیگران ما را عصبانی یا ناراحت می کند؟ چه ویژگی هایی را به دیگران نسبت می دهیم؟ تمام ویژگی هایی که به دیگران نسبت داده اید، همان ویژگی هایی است که سال ها پیش به این نتیجه رسیدید که نباید داشته باشید. آنقدر جلوی دیگران آن را انکار کردی که خودت هم به یاد نمی آوری.

2- از چه چیزی رنج می بریم:

وقتی با دیگران صحبت می کنیم، آنها صفاتی را به ما نسبت می دهند. ما واقعاً فقط برخی از این صفات را از ته دل احساس می کنیم، یعنی ویژگی های خاصی وجود دارد که شما به هیچ وجه حاضر نیستید آنها را به عنوان مال خود بپذیرید. این همه عصبانیت از شنیدن این صفات به این دلیل است که ما در تمام عمر سعی کرده ایم آنها را پنهان کنیم، این ویژگی ها را داریم، اما حالا یک نفر پیدا شده است و به ما می گوید “ما هستیم”. این ویژگی ها را درک کنید.

3- بار عاطفی خود را در مواجهه با کلمات بشناسیم:

فهرستی از صفات خوب و بد تهیه کنید. جلوی آینه بنشینید و آنها را با صدای بلند در قالب جمله «من هستم…» بخوانید مثلاً فرض کنید من شیطون هستم. من دروغگو هستم. خوش حالم من زیبا هستم و….

ببینید چه ویژگی هایی خوب یا بد هستند که به شدت در مورد آنها احساس می کنید و پذیرش آن برای شما دشوار است. به این می گویند داشتن بار عاطفی نسبت به کلمات. اگر می توانید بدون هیچ خجالتی در مورد یک ویژگی بگویید “من هستم”، به کلمه بعدی بروید. در واقع باید کلماتی که برای شما بار احساسی دارند را شناسایی کنید.

یکی از ویژگی هایی که همه باید روی آن کار کنند، ویژگی های «خوب» و «مهربان» است. اکثر مردم در اعماق خود این احساس را دارند: “من آنقدر که باید خوب و مهربان نیستم!” » این چیزی است که وقتی قانون بخشش را برای خود اجرا می کنیم، متوجه می شویم. انگار هنوز خودمان را به طور کامل نبخشیده ایم! بنابراین ما کاملا احساس خوشبختی نمی کنیم.

مثال: شخصی گفت که من می توانم تمام خصوصیات بد را جلوی آینه به خودم بگویم و احساس نمی کنم که کلمات بر من بار احساسی داشته باشند. اما اولین باری که مجبور شدم جلوی همه با صدای بلند بگم “من شایان ستایشم” خیلی ازش متنفر بودم و خیلی مضطرب بودم! از این موضوع نترسید همه ما، کم و بیش، یک «سرزنش من» در درون خود داریم که معتقد است: «من آنقدر که باید خوب، زیبا، قابل قبول و دوست‌داشتنی نیستم!» »

در ضمن خشن نباش! تمام این تمرینات را می توان در طول زندگی عادی انجام داد. هر بار که می بینید در حال قضاوت شخصی در ذهن خود هستید، آن را یادداشت کنید. توجه داشته باشید که چه ویژگی را به آن نسبت می دهید. به یاد داشته باشید، زمانی که صرف شناخت خود می کنید بسیار کمتر از زمانی است که به دلیل ندانستن جنبه تاریک خود دچار مشکل می شوید.

مراجع:

سایه خود را صاحب اثر رابرت الکس جانسون

نیمه تاریک هستی اثر دبی فورد

کتاب سایه ها نوشته دبی فورد، دیپاک چاپرا و مارین ویلیامسون

4 78 رای

به مقاله رای دهید

* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا