چرا از بچم بدم میاد

من نمی توانم کسی را عمیقا دوست داشته باشم

من از هر کسی ایراد میگیرم

البته من نمی خواهم آنها را نشان دهم، اما نمی توانم خیلی نزدیک باشم

به همین دلیل است که من هیچ دوست صمیمی ندارم

من با همه دوست هستم و با کسی دوست صمیمی نیستم

برای همین… کارهایی کن که حالت بهتر بشه…می تونی چند جلسه با روانشناس بروی…خلاصه وقتی این فشار روحی که بهت وارد شده رو از خودت رها کنی با دیگران.. فقط در این مدت با گذراندن وقت با افرادی که حال شما را بهتر می کنند یا بی دلیل با کسی بحث نمی کنید … بهتر خواهید شد.

اگر با خودمان صادق باشیم، می بینیم که گاهی از خود متنفریم یا گاهی اصلاً خودمان را دوست نداریم. اما خبر خوب این است که سرزنش خود بخشی از طبیعت انسانی ماست. بنابراین، اگر گاهی اوقات به خاطر جنبه های خاصی از شخصیت خود احساس بدی داشته باشید یا احساس شرمندگی کنید، اشکالی ندارد. همه این احساس را تجربه می کنند، حتی برخی آن را بسیار بیشتر تجربه می کنند.

از خودم متنفرم، چیکار کنم؟

هیچ استثنایی وجود ندارد. همه ما رویاهایی داشتیم که به آنها نرسیدیم، کارهایی که می خواستیم انجام دهیم اما انجام ندادیم، آنچه می خواستیم باشیم و کارهایی که انجام ندادیم. طبیعی است! همه ما باید با آن قسمت هایی از خودمان که خیلی دوست نداریم کنار بیاییم. برخی از افراد از روش اجتناب استفاده می کنند، این به چه معناست؟ این بدان معنی است که آنها هیچ کاری در زندگی خود انجام نمی دهند، مانند عدم تصمیم گیری جدی یا اجتناب از کارهای دشوار. برخی از افراد به رابطه جنسی، مصرف مواد مخدر و هر چیز دیگری که حواسشان را پرت می کند، می پردازند. برخی دیگر برای جبران نارسایی درونی خود را وقف دنیا می کنند و می خواهند دنیا را نجات دهند و آن را تبدیل به بهشت ​​کنند!

چه کنیم که کمتر از خود متنفر باشیم و کمتر خود را سرزنش کنیم؟

اما ما قرار نیست از شر این نفرت خلاص شویم، زیرا به هیچ وجه امکان پذیر نیست. این فقط در یک مورد امکان پذیر است و آن زمانی است که شما وجدان نداشته باشید و تبدیل به یک احمق بی وجدان شوید! نه، هدف ما این است که نفرت خود را به حداقل برسانیم. الان حالت چطوره

چگونه تنفر از خود را به حداقل برسانیم؟

اول از همه باید حواسمون به این نفرت باشه و یاد بگیریم که کنترلش کنیم، وقتی از خودمون ناامید شدیم چیکار کنیم و نذارم کنترلمون کنه، برای همین نگفتم راه حلی میدم. پس اصلا از خودت متنفر نباشی، گفتم اجازه میدم کمکت کنم کمتر از خودت متنفر بشی! حال ببینیم این راه حل ها چیست؟

9 راه حل اساسی برای کاهش نفرت از خود

قدم اول: نه گفتن را یاد بگیرید!

هر چه بیشتر از خود متنفر باشید، بیشتر سعی می کنید اطرافیانتان را راضی کنید و تحت تاثیر قرار دهید. خوب، بالاخره وقتی فکر می کنید یک آشغال هستید، بیشتر به این اهمیت می دهید که دیگران در مورد شما چه فکری می کنند و ناخودآگاه سعی می کنید دیگران را باور کنند که شما آدم بدی نیستید. باید یاد بگیرید به چیزهای غیرضروری که در زندگی شما مهم نیستند نه بگویید. باید یاد بگیرید به افرادی که پاشنه هایشان را از فرش بلندتر می کنند نه بگویید. شما نه می گویید تا دیگران بدانند که چگونه باید با شما رفتار کنند و کجا در روابط خود صبر نشان می دهید، نه گفتن اشکالی ندارد!
زیاد استفاده کنید. البته نه گفتن کار ساده ای نیست! زیرا برای نه گفتن، باید خود را دوست داشته باشید و به خود احترام بگذارید. اما اولین قدم برای دوست داشتن خود، نه گفتن به افرادی است که شما را آزار می دهند و همچنان شما را آزار می دهند. البته فراموش نکنید که باید یاد بگیرید به خودتان نه بگویید!

مرتبط:  چرا در فاضلاب گرد است

مرحله دوم: از دوست داشتن و احساس بیش از حد دست بردارید

نه، منظورم این نیست که کاری را که دوست دارید انجام ندهید. منظور من این است که برای همه کارهای لذت بخشی که انجام می دهید باید یک اصل داشته باشید. فرقی نمی کند زیاد بخورید یا به دوستانتان دروغ بگویید که چند دختر پلنگ را زده اید. بله، همه این چیزها بسیار باحال هستند و نه گفتن به آنها سخت است زیرا احساس خوبی دارند، اما در نهایت هیچ معنایی ندارند. فصلی در کتاب «فکر کن و ثروتمند شو» وجود دارد که توضیح می‌دهد که ادیسون رابطه جنسی یا کار لذت‌بخشی نداشته است، که منجر به ثبت 1000 پتنت شده است. به طور کلی، هدف کتاب این بود که ادیسون انرژی خود را به جای هدر دادن، در راه های مفیدتری به کار می برد. حالا منظورم این نیست که باید کاملاً بی خیال باشید و خوش بگذرانید، فکر می کنم مهم این است که یاد بگیرید چگونه متوقف شوید. به این ترتیب، شما دستاوردهایی خواهید داشت که می توانند به شما کمک کنند راحت تر از پس آن بر بیایید و احساس مفیدتری کنید، اما باید بتوانید به مکان های خاصی نه بگویید!

مرحله سوم: نفرت خود را نشان دهید!

معمولاً ما مردم عادت داریم چیزهایی را که دوست نداریم از دیگران پنهان کنیم زیرا فکر می کنیم اگر دیگران در مورد آنها بدانند ما را مسخره می کنند، ما را خسته می کنند یا ما را مسخره می کنند. می دانم که این ترس ها دوست داشتنی نیستند، زیرا ما اغلب چیزهایی را در مورد خودمان دوست نداریم که دیگران در مورد خودشان دوست ندارند. مثل پوکری است که همه فکر می‌کنند دستشان بدترین است و از بازی کردن می‌ترسند، زیرا متقاعد شده‌اند که می‌بازند، به همین دلیل همه کارت‌های خود را در آن می‌گذارند. اما نکته جالب این است که عشق معمولا زمانی اتفاق می افتد که فردی را پیدا کنید که حتی جنبه های تاریک و شیطانی وجود شما را دوست دارد و شما نیز جنبه های تاریک او را دوست داشته باشید. همه چیز را گفته ام تا در نهایت بگویم که جنبه های بد وجودت را نشان نده، نشان بده که بیشتر جلوی چشمت باشد تا بتوانی آنها را ترمیم کنی. شما نباید بدن کج و زشت خود را نشان دهید، بدترین نقاط شخصیت خود را آشکار کنید، آنها را بپذیرید و به اشتراک بگذارید، صمیمیت و اعتماد ایجاد می کند.

مرحله 4: بزرگترین موفقیت یا شکستی که در زندگی خود داشته اید را در نظر بگیرید و از یک کودک چهار ساله در مورد آن نظر بپرسید.

احتمالاً می خندند و از شما می خواهند که وانمود کنید میمون هستید یا با آنها بازی کنید، واقعیت این است که واکنش آنها کاملاً مناسب و درست است. مهم نیست که چه کار مهمی در زندگی خود انجام داده اید یا چقدر شکست را تجربه کرده اید، مهم این است که در پایان روز یک فرد هستید و همچنان توانایی برقراری ارتباط با دیگران، ابراز همدردی و انجام دادن را دارید. با دیگران بازی کن چیزهایی که زندگی به شما داده است یک کودک چهار ساله توانایی عجیبی در یادآوری شما دارد.

گام پنجم: بگذارید خودتان را گول بزنید!

عزت نفس به احساس شما نسبت به موفقیت بستگی ندارد. عشق به خود یعنی چه احساسی نسبت به اشتباهات و شکست های خود در زندگی دارید؟!
افرادی که به خود اهمیت می دهند و خود را دوست دارند در حال حاضر نیازی به انجام هر کاری درست و عالی نمی بینند. بلکه برای رسیدن به اهدافشان خرابکاری می کنند و معتقدند رشد و پیشرفت از این کارشکنی نشات می گیرد. آنها به تکامل اعتقاد دارند نه کمال!

مرتبط:  چرا فریال با شکیب کات کرد

مرحله 6: چیزهای کوچکی را پیدا کنید که باعث می شود احساس بهتری داشته باشید

وقتی به رویاهای بزرگ خود مانند ثروتمند شدن، دکترا، خرید خانه، مهاجرت و غیره می رسید، بالاخره متوجه می شوید که این چیزها قرار نیست به زندگی شما معنایی که فکر می کردید بدهد! این یک روز شما را به این نتیجه می رساند که دنیا مکان بسیار مسخره ای است و چقدر همه چیز پوچ است. پس اگر باهوش هستید، تصمیم می گیرید با انجام کارهای کوچک خوشایند یا کمک به دیگران به زندگی خود معنا ببخشید… اگر این کار را نکنید، به شما قول می دهم که روزی همه چیز را در این دنیا خواهید داشت اما احساس نخواهید کرد. در مورد خودت خوبه؟ بله، دنیا واقعا جای احمقانه ای است!

گام هفتم: مهم نیست به خودت حرف مثبت بزنی یا منفی، مزخرف است!

نقطه عطف زندگی من زمانی بود که فهمیدم اگر همه چیزهای بد و زشتی که به خودم می‌گفتم درست نیستند، پس همه چیزهای خوبی که به خودم می‌گفتم هم درست نیستند. این معقول است؟! واقعیت این است که شما هرگز نمی توانید مطمئن باشید که چه چیزی درست است. و برخی چیزها درست نیستند، اما من از دو واقعیت مطمئن هستم:
1. حقیقت این است که ارزیابی مغز ما از رویدادهای اطراف ما بسیار خودانگیخته و غیرقابل اعتماد است، بنابراین به نتیجه گیری های آن در مورد خود اعتماد نکنید – خودتان و اطرافیان. شما. به نتایج افراطی او، چه مثبت و چه منفی، با شک و تردید نگاه کنید. واقعیت این است که شما خاص نیستید و این قطعاً چیز خوبی است. خاص بودن باعث شکل گیری انتظارات غیر منطقی و در نهایت نفرت از خود می شود.

گام هشتم: خود و دیگران را ببخشید

بخشش یعنی فهمیدن یک چیز احمقانه و در عین حال دوست داشتن طرف مقابل. برای انجام این کار، یاد بگیرید که اهداف افراد را بر اساس کاری که انجام می دهند درک کنید. به عنوان مثال، اگر بیشتر مردم کارهای بدی انجام می دهند، به این دلیل نیست که آنها بد و احمق هستند، بلکه به این دلیل است که نمی دانند چگونه رفتار دیگری داشته باشند یا به اشتباه فکر می کنند که توجیه خوبی برای اعمال خود دارند. اقدامات. وقتی دیگران را می بخشید، باعث می شود کارهای خود را فراموش کنید و فکر کنید که آنقدرها هم فجیع نیستند. به یاد داشته باشید، هرچه کمتر در مورد قسمت هایی که از آنها متنفر هستید بدانید، کمتر می توانید دیگران را ببخشید و اشتباهات آنها را ببخشید.

مرحله نهم: به یک مشاور و روان درمانگر مراجعه کنید

وقتی بتوانید خدمات روانشناسی با کیفیت و حرفه ای را از افرادی که سال ها در این رشته تحصیل کرده اند، دارای مدارک علمی معتبر و با اخلاق هستند، دریافت کنید، آنگاه می توانید خودتان را بهتر بشناسید و بدانید که چگونه در موقعیت های مختلف اولویت بندی و تصمیم گیری کنید. با تمام این مراحلی که گفتم رشد فروتنی سالم را به خود بیاموزید. چون تواضع وجه مشترک همه نوع نفرت از خود و اغراق برای مهم جلوه دادن چیزهای مختلف است! فرقی نمی کند در شکست ها یا موفقیت ها اغراق کنید.

حرف آخر

اغلب این اتفاق می افتد که ما مردم احساس خوبی نسبت به خود نداریم، اما چرا واقعا از آنچه که هستیم ناراضی هستیم؟ چرا همدیگر را دوست نداریم؟ چرا مراقب خودمان نیستیم؟ شما چند سال دارید؟ اگر 20، 23، 25 یا 30 سال، یکی بیشتر، یکی کمتر، تعجب آور است که از فردی در آن سن کم انتظار می رود نسبت به خودش احساس خوبی داشته باشد؟! در این سن چطور باید رفتار کرد؟! وقتی تجربه زندگی کافی ندارید تا بتوانید در تجربیات زندگی خود معنا پیدا کنید، فرصت کافی برای تجربه روابط صمیمانه عمیق را نداشته اید و به همین دلیل روان شما جلا می یابد! نه، این فرصت به شما پیشنهاد می شود تا بتوانید به لطف تحصیل شغلی پیدا کنید و گره ای از مشکلات دنیا را حل کنید نه چیز دیگر! پس چرا باید نسبت به خودت احساس خوبی داشته باشی؟! حس خوب محصول استفاده شده! عملکرد نیز در طول زمان رخ می دهد. پس بدیهی است که نباید نسبت به خود احساس خوبی داشته باشید، بلکه باید نسبت به این نسخه از خود که قرار است در آینده برای خود طراحی و بسازید احساس خوبی داشته باشید. شما زمان کافی برای احساس خوب دارید.

مرتبط:  چرا باید مهارت های ارتباطی را یاد بگیریم

4.3/5 – (59 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا